ادبیات غرب

ادبیات غرب

هرتا مولر: «تانگوی نفس‌گیر» به ترجمه فاطمه حسن‌زاده

مادر جوراب‌ ابریشمی سیاه را روی میز می‌گذارد. جوراب‌ ابریشمی ساق‌هایی کلفت و پانما دارد. آن‌ها شیشه‌‌‌ای سیاهند. جوراب‌‌ ابریشمی پاشنه‌هایی ضخیم و گرد و پنجه‌هایی ضخیم و نوک‌تیز دارد. آن‌ها سنگی سیاهند.  

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

جاشوآ راتمن: «داستان‌های علمی-تخیلی پرشور تد چیانگ»- به ترجمه فاطمه احمدی آذر

تد چیانگ، از مهم ترین نویسندگان آثار علمی تخیلی در قرن بیست و یکم است. او به شکلی داستان‌های علمی-تخیلی را می‌نویسد که اگر علم در دوران باستان وجود داشت، در عصرهای قبلی نوشته می‌شد.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

سورنا دانایی: «شرم»ِ سلمان رشدی – بازی‌های روایی در رمان پسا‌مدرن

از آن جا که درک ما از واقعیت، فردی است، پس شیوه‌های بازنمود واقعیت نیز متفاوت و فردی است. ما در بررسی شگردهای روایی رمان “رشدی” به همین بازی‌ها و شگردهای متنی و روایی نظر داریم.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

تارا نوری: داستان‌های کوتاه ایتالو کالوینو و شروع‌های تازه

از گفته‌های کالوینوست: آدم نوشتن را با رغبت شروع می‌کند، اما زمانی می‌رسد که قلم در جوهرِ غبار گرفته فقط خیس می‌خورد و از آن حتا یک قطره زندگی هم جاری نمی‌شود. زندگی تماماً بیرون است، بیرون پنجره، بیرون خود شخص.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

محمدرفیع محمودیان: «رنج‌اندوه زیست در جهان مدرن» – درباره‌ی نویسندگی جولین بارنز

بارنز دیرند زندگی را همچون فرایندی می‌بیند که می‌توان آنرا رنج‌اندوه خواند. فرایندی تاحدی شبیه به تراژدی ولی متفاوت با آن. تبلور یافته در دشواری‌ها، دلواپسی‌ها و شکستهای زندگی. بخش یا شاید بهتر است بگوییم بُعد مهمی از آن همان است که روح مدرنیته را بر می‌سازد.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

روبرتو آرلت: «قوزی‌ریزه»، به ترجمه فرخ قدسی

حرف و حدیث‌های یک کلاغ چهل کلاغ شده و رنگارنگی سر زبان‌ها افتاده بود؛ و همه این‌ها هم به دلیل رفتاری بود که من در حضور ریگولتو، قوزی‌‌ریزه، در خانهٔ خانم ایکس شاهدش بودم و این شایعات، آدم‌های زیادی را از دور و برم فراری داد.  

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

فاطمه آزادی در گفت وگو با مرداد عباس‌پور: «بکت، پایان بازی نوشتن»

در نظر بکت انسان موجودی است پرتاب شده به یک جهان بی‌رحم و با این حال او ناتوان‌تر از آن است که بخواهد چیزی را تغییر دهد، که بخواهد جهان را بهتر از آن چیزی که هست بکند. آیا حق با اوست؟

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

پل لینچ: «آواز پیامبر»- به ترجمه لیلا صلاحی

شب شده و او که از پنجره باغچه را می‌بیند، صدای تقه به در را نشنیده است. می‌بیند تاریکی بی‌سروصدا درختان گیلاس را جمع می‌کند. آخرین برگ‌ها را جمع می‌کند و برگ‌ها، بی مقاومتی در برابر تاریکی، پچ‌پچه‌کنان تن به تاریکی می‌دهند.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

روبر پنژه: «لیبرا» به ترجمه عاطفه طاهایی – بخش سوم

گربه‌ای در حالِ خاک‌کردن گُهش بود، دوشیزه آریان نگاهش می‌کرد، هربار که گربه را می‌دید رقیق می‌شد، طبیعت واقعاً همه چیز را خوب درست کرده بود، به خودمان که فکر می‌کنم شما می­دانید چه می­خواهم بگویم، واقعاً طبیعت، کشیش به او جواب داد نه این طبیعت نیست، طبیعت کلمه‌ی آدم‌های بی‌خداست.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

روبر پنژه: «لیبرا» به ترجمه عاطفه طاهایی – بخش دوم

خانم مونو  تا به نانوایی رسید به خانم دوکرو گفت که آگوست در مورد قهرشان به بیوه‌ی مقتول حرف‌های نامربوطی زده که هیچ اساسِ معقولی ندارد، قهرشان به زمانِ مرگِ آنتونن می‌رسید، به ماجرای تقسیم، در آن زمان سرینه موافق نبود که کشتزارش را به مونوی پدر در ازای قطعه زمینی بدهد که بعد نمی‌دانستند با آن چه کنند.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

آلبَلوسیا آنخل مارولاندا: «چریک» به ترجمه محمد حیاتی

بین فلیسیداد موسکوئرا، همین که قمه‌به‌دست از راه برسن و با زور و تهدید ازت بپرسن کدوم گورستونی خودش رو قایم کرده، مُقُر می‌آی. پرس‌وجو می‌کنن. مجبورت می‌کنن جاش رو لو بدی چون اگه حرف نزنی پیرپاتالا رو با خودشون می‌برن.

ادامه مطلب »