فریب
طوفان
تمام ما را فریب داده بود
یک عمر
پنهان در پوست نسیمی
ویرانمان می کرد
آهسته و پیوسته
چه سادهلوحانه دلخوش بودم
به نوازش دستش
وقتی موی تو و قلب مرا
با هم پریشان میکرد
چه دشوار است هرگز ندانی
کی و کجا
طوفان از سرت گذشته است
لااقل می شد شمعی روشن کرد
سال به سال
در لحظه ی ویرانی
نسیم انقلاب
چون سرو
ایستاده بر سکوی افتخار
با پرچمی که
میرقصد با باد
بر خشک چوبی
چه زیبا پریشان کرده
موی تو و
خاطر “جبار” را
نسیم انقلاب
نشان بوسه های ابلیس
نه من ضحاک زمانه ام
نه این دو نشان سفید بر شانههایم
نشان بوسههای ابلیس است
تنها
خواب کودکی را
جابجا می کنم
صبح به صبح
مرگ شاعر
به احترام ناگفته های “سایه”
برمیگشتند
خسته از خاکسپاری
هزار شعر نگفته
شاعری مرده بود
کارهای ادبی منتشر شده
رمان
- خاطرات پادوی یک گلف باز حرفه ای، نشر کوله پشتی
- دختران انتظار، نشر فلامینگو
شعر
- نرم می شوی سرهنگ نشر مایا
- هیچ دیواری آسمان را دو نیم نخواهد کرد، نشر بوتیمار
بیشتر بخوانید: