آلکساندر نجار: «رمانِ بیروت»، به ترجمه ماندانا حدادیان
نجار میگوید: کشورهای عربی انباشته از فساد و قبیلهگرایی و سانسور است. اما «خیابان: فریب نمیخورند. مضمون مهمترین رمان او هم انقلاب است.
نجار میگوید: کشورهای عربی انباشته از فساد و قبیلهگرایی و سانسور است. اما «خیابان: فریب نمیخورند. مضمون مهمترین رمان او هم انقلاب است.
کمتر پیش میآید که ساختمانی با زیربنای محکم از فاجعههای طبیعی آسیب جدی ببیند. فاجعه در ذاتِ خانههای پوشالی است. سرانجامِ یک ساختار ناپایدار همیشه فروپاشی است. رویای ما برای ایجاد دمکراسی در افعانستان فقط رویا بود و هیچ گاه از سازۀ خانۀ پوشالی فراتر نرفت.
تجربهی شخصی نویسنده حین نوشتن در سرهمبندی با دیگر تجارب، چشماندازها، شخصیتها و فضا زمانها از خود نویسنده به عنوان یک شخص تهی میشود، گسترده و دگرگون میشود و با قرار گرفتن در یک فرم بیان برای نویسنده و خواننده از نو ساخته شده و مشترک میشود.
ابتدا با پرداختن به ادبیات داستانیِ غرب تلاش میکنیم تا ساختاری برای ظهور ضد قهرمانها (antagonist) بیابیم و به نقش آنها در ساختارِ جامعه معاصرشان بپردازیم. سپس با مقابل هم قراردادن ساختار کشفشده با ادبیات داستانیِ فارسی، به پاسخ این سوال میپردازیم که «چطور ادبیات داستانی فارسی از بازنماییِ واقعیتهای جامعۀ عصر خود بازماند؟
مدیر انتشارات معین میگوید به محض آنکه وزارت ارشاد اسلامی مانع از انتشار کتابی می شود، قاچاقچیان کتاب دست به کار می شوند و همان کتاب را با کیفیت پایین منتشر میکنند. به گفته صالح رامسری، وزارت ارشاد اسلامی به قاچاقچیان پر و بال داده است، کتابی را که ناشر پنج بار چاپ کرده میگوید چاپ نکن و در واقع به قاچاقچی میگوید چاپ کن!
آسیه نظامشهیدی، منتقد نامآشنا در نقدی که در ویژهنامه نشریه ادبی نورهان(+) منتشر شده مینویسد: با رویکردِ هویتی/ تاریخی، رمان «من در پرانتز» فریبا صدیقیم که روایت منزلت و نقش زن در وضعیت سهگانه خانه/ میهن/ غربت است، رمان قابل تاملی در ادبیات زنانه ما محسوب میشود.
زن در را پشت سرش میبندد. کلید چراغ راهرو را میزند. میرود سمت حمام. از خلال انگ شتکهای آینه، موهای خیسش را برانداز میکند. تلفن زنگ میخورد. پا تند میکند. سلامی رد و بدل میکنند.
داستان بدون تجربهی زیسته پوک و توخالی است… از میان کارهایم، رویدادهای رمان «عقربها را زنده بگیر» و «روزگار شاد و ناشاد محلهی نفتآباد» تجربههای زیسته مستقیم خودم هستند با شخصیتهای داستان داستان این کتابها زندگی کردهام.
محمد مهدی اسماعیلی اعلام کرد که برونسپاری سانسور که در دولت دوم محمود احمدینژاد به محل کسب درآمدی برای عدهای از حلقههای نزدیک به اصولگرایان تبدیل شده بود مجدداً در دستور کار دولت سیزدهم قرار گرفته است.
پانزده سالی میشد که این تخت مهمان ما بود. یعنی از روزی که مستأجر آقای صمدی شدیم. من و جهان دربهدر، گوشه به گوشهی یافتآباد را زیر پا گذاشتیم. بالاخره هم آن را توی پاساژی پیدا کردیم که ماکت یک عروس داماد از وسط سقفش آویزان بود.
«استر» تازهترین رمان محسن نکومنش درباره مهاجرت و موقعیت و مشکلات اقلیتهای دینی و مذهبی است. فریبا چلبییانی این اثر را خوانده و آن را معرفی میکند.
امضاکنندگان هشدار دادهاند: از یاد نبریم که منطقه ما در آتش فرقهگرایی و دیگریستیزی میسوزد. اگر امروز و اینجا ما نیز بر این آتش بدمیم بهزودی دامان ما را خواهد گرفت.
پرسش پیچیدهای که بسیار طرح میشود و در نظریهی ادبی فمینیستی مورد بحث قرار میگیرد، این است که آیا نوعی نوشتن زنانه وجود دارد؟ آن گونه که ما فهمیدهایم زبان نشانهای کریستوا مخصوص زنان نیست.
آیا تجربهای در زندگی شما وجود داشته که بر اساس آن داستانی نوشته باشید؟ آن تجربه چه بوده و در داستان شما به چه شکل تغییر ماهیت داده؟ مسعود کدخدایی پاسخ میدهد.
شمسیه حسنی هنرمند افغانستانی که بعد از اشغال کابل توسط طالبان به مدت یک هفته سکوت اختیار کرده بود، در واکنش به انفجارها در فرودگاه کابل پیامی در شبکههای اجتماعی منتشر کرد. او نوشت: چرا این کابوس تمام نمیشود.
محمد مهدی اسماعیلی با ۱۸۱ رای موافق و ۲۸ رای مخالف به وزارت ارشاد اسلامی منصوب شد.
زیر خاکم، اما نمردهام. چهارده سال پیش وقتی با کامیون همراه دیگران بارمان کردند و ریختندمان توی چاله، دستم را کشیدم بیرون از خاک.
مسعود حسینی، عکاس خبرنگار افغانستانی و برنده جایزه پولیترز (+) در مصاحبه با دویچلندفونک میگوید طالبان موفق شده رسانههای غربی را فریب دهد.
مینویسم تو را و واژهها به ناز میآیند، گردنافراشته و گلبو. مانند همان وقتی که مینشستی پیش رویم. جا که نبود، صندلی را کمی میگرداندی و سهرُخَت را میدیدم، و کشیدگی گردن و نازکی چانه و لالهی گوش را؛ با کرکهای ریزی که پایین موهای گذشته از بناگوش روییده بودند و دلم را آن وقت و حالا و هر وقت دیگر شیفتهاند.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.