
صدمین سال انتشار «خانم دالووی» و لندن ویرجینیا وولف
مقاله کالب آزوما نلسون به مناسبت صدمین سالگرد انتشار رمان «خانم دالووی» نوشته ویرجینیا وولف در روزنامه گاردین منتشر شده است. «خانم دالووی» (Mrs. Dalloway)
مقاله کالب آزوما نلسون به مناسبت صدمین سالگرد انتشار رمان «خانم دالووی» نوشته ویرجینیا وولف در روزنامه گاردین منتشر شده است. «خانم دالووی» (Mrs. Dalloway)
در داستان «مرگ یک فروشنده دورهگرد» سبک ویژه ولتی یعنی توصیفات حسی، دیالوگهای موجز، و نمادگرایی قوی بازتابدهنده نگاه عمیق او به ضعفها و تنهایی انسان است. این داستان، مانند بسیاری از آثارش، مرز میان واقعیت و خیال را محو میکند و خواننده را با حسی عمیق از همذاتپنداری با شخصیتی تنها و در آستانه فروپاشی رها میسازد.
در میزگردی تحلیلی، سه صاحبنظر با واکاوی شخصیتهای داستان آلیس واکر، پرسشهای بنیادینی دربارهٔ هویت، میراث فرهنگی و دوگانگی نسلها مطرح کردند. این گفتوگو نشان میدهد که تقابل میان «سنتِ زنده» و «میراث موزهای» چگونه بازتابی از تنشهای اجتماعیِ گستردهتر است. آیا دی، با تمام نمایشی بودنش، قربانی گسست تاریخی است؟ یا مگی و مادر، با پایبندی به سنتهای کاربردی، تنها راه حفظ اصالت را نمایندگی میکنند؟ پاسخ این پرسشها فراتر از یک داستان، به درکی جهانی از هویت و تعلق خاطر میانجامد.
«پدر آینده» (A Father-to-Be) به موضوعاتی مانند هویت، مسئولیتهای خانوادگی و ترسهای ناشی از آینده میپردازد. این داستان با نگاهی روانشناختی و فلسفی، زندگی شخصیتی به نام روگین را بررسی میکند که در آستانه ازدواج قرار دارد و نگرانیهایش درباره آینده، به ویژه نقشش به عنوان پدر، او را به تفکر واداشته. بلو در این داستان با مهارت، ترسها و تردیدهای یک مرد معمولی را به تصویر میکشد که در مواجهه با تغییرات بزرگ زندگی، احساس میکند کنترل امور از دستش خارج شده است.
مریم رئیسدانا و امیرحسین یزدانبد با نگاهی موشکافانه به داستان «سارا کول: یکجور داستان عاشقانه» اثر راسل بنکز، لایههای پیچیده مردسالاری، تفاوت طبقاتی، و تناقضات راوی غیرقابل اعتماد را در گفتوگو با یکدیگر میکاوند. این گفتوگو نهتنها مضامین اجتماعی و روانشناختی داستان را روشن میسازد، بلکه چالشهای ترجمه این اثر به فارسی را نیز به بحث میگذارد.
نویسنده معتقد است کافکا، با آگاهی از ناتوانی فهم در درک کامل جهان و حتی خودش، از تمثیل بهعنوان شکلی از نگارش استفاده میکند که هم فهمپذیری را نوید میدهد و هم فهمناپذیری را متبلور میسازد. تمثیلهای کافکا، مانند «جلوی قانون» و «آمدن مسیحا»، با ایجاز و پیچیدگی، تناقضها و گسستهای جهان را بازنمایی میکنند و شکست فهم را نه بهعنوان ناتوانی، بلکه بهصورت شکوهمندی بلندپروازانه نشان میدهند. تمثیلهای کافکا، با درهمتنیدن داستان و تأمل فلسفی، رازوارگی و فهمناپذیری ذاتی واقعیت را آشکار میکنند، در حالی که خواننده را به جستوجوی معنا در این فهمناپذیری دعوت میکنند.
داستان «مردی که تقریباً یک مرد بود» به موضوعاتی مانند هویت، قدرت، نژادپرستی و خشونت میپردازد. دیو ساندرز نمادی از جوانانی است که در جامعهای ناعادلانه به دنبال اثبات خود هستند، اما راهحلهای آنها اغلب ناپخته و خطرناک است. ریچارد رایت از طریق این داستان، خواننده را به تفکر درباره پیامدهای نژادپرستی و فشارهای اجتماعی وادار میکند و نشان میدهد که چگونه این فشارها میتوانند زندگی افراد را تحت تأثیر قرار دهند. این داستان نهتنها یک اثر ادبی قدرتمند، بلکه بازتابی از واقعیتهای اجتماعی زمان خود است.
چیور با مهارت فراوان، از طریق روایتی ظریف و چندلایه، خواننده را به درون دنیای شخصیتهایش میکشاند و او را با سوالات عمیقی درباره هویت، حریم خصوصی و ماهیت واقعی خوشبختی مواجه میکند. این داستان نه تنها یک اثر ادبی قدرتمند، بلکه یک بررسی روانشناختی دقیق از زندگی انسانها در جامعه مدرن است.
در این داستان، تضاد بین سنت و مدرنیته را میتوان به عنوان نمادی از تقابل بین فرهنگ بومی آفریقایی-آمریکایی و فرهنگ مسلط سفیدپوستان آمریکایی دید. دی (وانگرو) با تغییر نام خود و تلاش برای فاصله گرفتن از ریشههای خود، سعی میکند هویت جدیدی برای خودش بسازد که با معیارهای مدرن و غربی هماهنگ باشد، در حالی که مامان و مگی به سنتها و میراث خانوادگی وفادار هستند. این تقابل نشاندهندهی تنش بین هویت فردی و هویت جمعی است.
نامه چیزی نبود جز شرح امانتدارانهای روابطِ میانِ خانم معلم و مونار که خواهرِ لورپایُر نوشته بود، اِدمه است مگر نه، و دوشیزه فرانسین را در وضعیتی قرار میداد که میتوانید تصور کنید، چطور این خرچسونهی پتیاره با آن سر و وضع بوگندو و تور عزایش با معاون شهردارمان میخوابید، اصطلاحش را شما بگویید و این ابله…
داستان «تئاتر» در سالن تماشاخانهای به نام هاوارد اتفاق میافتد. در آنجا زندگی سیاهپوستان با رقصهای پرجنبوجوش و موسیقی جاز به درون دیوارهای تئاتر نفوذ میکند. این فضا پر از انرژی و شور است و نویسنده با توصیفات دقیق، خواننده را به قلب این محیط پرتلاطم میبرد. شخصیتهای اصلی، جان و دوریس، درگیر رابطهای پیچیده و پرتنشاند که بازتابدهندهی مسائل عمیقتری مانند عشق، هویت و نژاد است.
لایا اُدو، پیرزن بنیانگذار یک جنبش آنارشیستی، در “روز قبل از انقلاب” اورسولا لگویین، نه فقط یک شخصیت سالخورده، بلکه نمادی از تجربهی تاریخی و تضاد بین گذشتهی پرشور و حال حاضرِ درونی است. داستان با تمرکز بر افکار و خاطرات او در آستانهی یک انقلاب دیگر، به فردیت و میراث یک زن میپردازد. پیری او، کلیدی برای درک عمیق تضادها و دیدگاه منحصربهفردش در لحظهی سرنوشتسازی است که داستان روایت میشود.
از مهمترین درونمایههای این داستان بیگانگی و انزواست که بازتابی از وضعیت بسیاری از سربازان بازگشته از جنگ است. کرِبز نه تنها از نظر جسمی، بلکه از نظر روحی نیز آسیب دیده است. او دیگر نمیتواند به زندگی عادی بازگردد و درگیر احساسات پیچیدهای مانند گناه، بیانگیزگی و سردرگمی است. یکی از درونمایههای اصلی داستان، ناتوانی کرِبز در برقراری ارتباط با دیگران است. او نمیتواند احساساتش را بیان کند و دیگران نیز نمیتوانند درد او را درک کنند.
اسپانک، شخصیت اصلی داستان، مردی بیپروا و جسور است که بدون ترس از هیچچیز، به خواستههایش میرسد. او با تصاحب لنا، همسر جو، و سپس کشتن جو در یک درگیری، قدرت و تسلط خود را به نمایش میگذارد. جو، در مقابل، نماد ضعف و ترس است، اما حتی در مرگ نیز حضور خود را از طریق افسانهها و باورهای مردمان حفظ میکند. این تقابل بین قدرت و ضعف، جسارت و ترس، یکی از محورهای اصلی داستان است.
اما موقع تاریک شدن هوا یکی در جنگل بود، نمیشد تشخیص داد مرد است یا زن، اطراف درخت راش میچرخید و به نظر میرسید دنبال چیزی میگردد، روی خاک دست میکشید که یکهو . . .
داستان “میخواهم بدانم چرا” اثر شروود اندرسن، از منظر اول شخص و از زبان یک نوجوان بیان میشود. این نوجوان، که نامش در داستان ذکر نشده، عشق عمیقی به اسبهای مسابقه دارد و این عشق به عنوان محور اصلی داستان، هم روایت و هم شخصیتپردازی را شکل میدهد. راوی با زبانی ساده و صمیمی، تجربهی خود از سفر به مسابقات اسبدوانی در ساراتوگا را بازگو میکند. این روایت، علاوه بر توصیف جزئیات مسابقات و اسبها، به کشف ناگهانی راوی از واقعیتهای تلخ زندگی بزرگسالان میپردازد.
مقاله گری لئونارد نشان میدهد که «دوبلینیها» نه تنها یک مجموعه داستان کوتاه است، بلکه یک اثر عمیق و چندلایه است که به بررسی مسائل اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی میپردازد. جویس با استفاده از سبک منحصر به فرد خود، خواننده را به چالش میکشد تا معانی پنهان داستانها را کشف کند و به درک بهتری از زندگی شخصیتها و جامعهی آنها برسد.
ده سال بعد مامان بیچارهاش که بهواسطهی مادربزرگش جزو خانوادهی دوشمن به حساب میآید و بنابراین قوم و خویشِ سخنران در برنامهی شعرخوانی همراه این خانمها بود، آنها دربارهی سخنرانی و قساوتهای بشر به طور کلی مشغول تعبیر و تفسیر بودند، بیهوا در ذهنش به یاد بچهاش افتاد که دیگر بزرگ شده بود و در پاریس زندگی میکرد.
سالها تلاش کرده بود صاحب فرزندی شود، اما این تلاشها بینتیجه ماند و ازدواجش هم به شکست انجامید. البته شاید عبارت «به شکست انجامید» بیان درستی نباشد، زیرا او با اشتیاقی سوزان و — همانطور که برخی ناظران (از جمله شوهرش) اشاره کردهاند، با بیخردی تمام آرزوی داشتن فرزند را در سر میپروراند.
من و خواهرم برهنه توی آبنما ایستادهایم و سعی میکنیم تا حد امکان درست حرکت کنیم، اما اشارههای کارگردان بتدریج غیرقابل فهم میشوند، چون صدای ریزش شدید فوارۀ آب گوش را کر میکند.
در باغ بودیم، خانمها به دوشیزه لوزییر تبریک میگفتند، چه استعدادهایی داشت، و چقدر فروتن، مدیر برنامه گفت هنرمند واقعی این طور است و با موضوع تعالی روح دوباره بنا کرد به صحبت، دور پروفسوردوشمن خلوتتر بود شاید چون او را خیلی نمیشناختند یا شاید هم از این میترسیدند که دوباره بنا کند به صحبت.