
بانگ – نوا: «هَـ هْ»، رضا براهنی
همیشه ما گورستانهای نو میآفرینیم اما دل مرا ببین که در گرو گورستانهای کهنهای ست که گورهاشان در خاک غربال میشوند. زمان کشیده جهان را به توبره و ناگهان کسی از راه میرسد.
همیشه ما گورستانهای نو میآفرینیم اما دل مرا ببین که در گرو گورستانهای کهنهای ست که گورهاشان در خاک غربال میشوند. زمان کشیده جهان را به توبره و ناگهان کسی از راه میرسد.
رانندهی تاکسی ماشین را میبرد سایهی درخت کهور. آندست خیابان خانهها تا پای برج آوار شده. فقط تلِ نخالههای ساختمانیست و چند تکه اسباب و اثاثیهی کهنهی بهجا مانده. راننده دکمهی آبپاش را چندبار میزند و پیاده میشود.
در این رمان از دریچه چشم یک پسربچه نیمهدیوانه با چگونگی آغاز جنگ جهانی دوم و ظهور فاشیسم و کمونیسم در سالهای دهه ۱۹۴۰ تا ۱۹۵۰ در یوگسلاوی سابق آشنا میشویم.
مینشانندش کنار خیابانی و تکیه میدهندش به دیواری. یکیشان برمیگردد و از ماشین بطریی میآورد و در جیب او میگذارد. در ماشین مینشینند و دور میشوند. دو نور سرخِ دو چراغ عقب ماشین در دو چشمِ بینور او دودو میزند. خیره است به جایی دور در شب.
«راز ناخدا» نوشته گاستون لورو به ترجمه رضا نجفی و پریسا رضایی از قلمرو «ادبیات گوتیک» و «ادبیات وحشت» میآید و پیش از این در مجموعهای با عنوان «قلمرو مرگ» (نشر چشمه) منتشر شده است.
دکتر بهروز شیدا، پژوهشگر در این گفتار ابتدا خلاصهای از داستان را به دست میدهد و سپس به مقایسه این اثر با داستان شاه سیاهپوشان هفت پیکر نظامی میپردازد و از اینجا به دلایل مرگکامی راوی شکنجهدیده و توابِ داستان راه میبرد.
سید مهدی موسوی، شاعر سرشناس رمانی نوشته است: «هزار و چند شب»؛ یک پاردوی بر اساس هزار و یک شب. فصلی از رمان را با صدای او میشنوید.
میگویم: مارخ خانم! فقط قبر پسر شما که نیست، پسر من هم هست. مطمئنم همین اینجا بود. این بوته خاری هم که میگویید قبلنا نبوده، کاملا درست میگویید. منتها همین مدتی که نیامدهایم سبز شده.
نه آرزویی در کار است و نه آرمانی و نه حتی چشماندازی از کوچکترین تغییر در میزان فلاکت. مثل این است که راوی معتاد این داستان اضمحلال را درونی کرده است. به یک معنا از این طریق هم میتوان به اضمحلالی که در بیرون از او اتفاق افتاده پی برد. یک نمونه تعمیمپذیر؟
نویسندهای که هرگز نابینا نبوده چگونه یک فرد نابینا را توصیف میکند؟ دقیقاً چه کلمههایی ممکن است به کار ببرد؟ داستان آرش دبستانی از این نظر اهمیت دارد که تصویری کاملا واقعی از زندگی یک فرد نابینا در اختیار ما میگذارد.
در «گروفلو»، نخستین تجربه ما در تولید کتاب صوتی برای کودکان، هشت هنرمند مشارکت داشتهاند. کاری از گروه تئاتر دریچه و به کارگردانی نیلوفر بیضایی.
دومین شماره رادیو شهرزاد در همکاری با «بانگ» به داستاننویسی زنان اختصاص دارد: «مثل من» نوشته پرتو نوری علا «یکی هست، یکی نیست» مرثا شیرعلی و سرانجام معرفی رمان «نقشینه» نوشته شیوا شکوری.
“بشکن دندان سنگی را” روایت جامعهای است پَست و شَقی، ایستا، دشمن نوآوری، فقیر و بخیل که دشمنی در آن حرف اول را میزند؛ جامعهای که قربانی میطلبد نه برای پیشرفت، که برای آنکه درجا بزند یا عقب برود.
نخستین برنامه از مجموعه برنامههای بانگ – نوا و شهرزاد در در گفتوگو با ندا کاووسیفر، حسین آتشپرور، نسیم خاکسار و قاضی ربیحاوی.
«بگذار آن را جاز بنامند» نوشته جین ریس و به ترجمه نسیم خاکسار: روایتی از عصیان یک دختر مهاجر رنگینپوست در لندن که سیستم او را به آستانه درهمشکستگی و فروپاشی درونی میرساند. به شکل کتاب صوتی.
بانگنوا عنوان سری جدید برنامههای رادیو شهرزاد است. این برنامه نویسندگانی از سه نسل را گرد هم آورده: شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر از نشریهی
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.