خلاصهای از روایت قتل حکومتی اسرا پناهی را میتوانید به شکل چندرسانهای در این نشانی (+) خارج از قاب بانگ ببینید و بخوانید.
اسرا پناهی، دختر پانزده ساله، ۲۰ مهرماه ۱۴۰۱ در حملهی مرگسرشتان جمهوریی اسلامی به دبیرستان شاهد در شهر اردبیل کشته میشود. اسرا اشک اندوه از رنج زخمها و خواست پرشور التیام است که زخم مرگ نصیب میبرد؛ به دام ریسمان رنجبافان میافتد.
تکههایی از فاجعهی قتل اسرا را در چند خط بخوانیم
۱
دانشآموزان دبیرستان شاهد را برای حمایت از جمهوریی اسلامی بهاجبار به راهپیمایی میبرند. تعدادی از دانشآموزان اما در اعتراض به جمهوریی اسلامی شعار مرگ بر دیکتاتور و زن، زندهگی، آزادی سر میدهند.
این تکه را چنین میخوانیم: مهتابکشان مزارساز طلوعخواهان نوخاسته را به همسرایی با بدیمن نوحهای میخوانند که در آن واگوییی حذف و فنای مرغزار و پرواز مکرر است. کرانهجویان فرازساز اما دم و دمای زمانهای دیگر را جایگزین سیاه پنجههایی میخواهند که بامداد طراوت سر میبرند.
۲
دانشآموزان را به مدرسه بازمیگردانند. دانشآموزان معترض اما در مدرسه نیز کماکان شعارهای خود را فریاد میکنند.
این تکه را چنین میخوانیم: دستیاران خاربیشه که ستم سجده میکنند تا سراب نقش زنند، تشنهگان را خاموش میخواهند. رودیاران اما بر سینهی هراس میزنند و بامِ رسایی صید میکنند. شوق زایش اختران ندا میدهند.
۳
مأموران جمهوریی اسلامی با تلفن مدیر مدرسه به مدرسه هجوم میآورند و دانشآموزان را مورد ضرب و جرح قرار میدهند.
این تکه را چنین میخوانیم: ددخویان به شکار صدا تیغ میکشند تا صوت زایاییی چاره دریده شود. مرگ قطره و غرور میخواهند تا قابهای مرهم و نوید واژگون بمانند؛ تا آواز فراز در گلوها بخشکد.
۴
هفت نفر از دانشآموزان بهشدت زخمی میشوند و آمبولانس آنها را به بیمارستان میبرد. اسرا یکی از این هفت نفر است. شش نفر دیگر زنده میمانند. اسرا اما جان میبازد.
این تکه را چنین میخوانیم: در برابر گلبرگهایی که مرثیه – سرود آب و دانه و باران میخوانند، تیغهای تباهی صوت میکشند و صورت میدرند تا ریزش بلور چشم ودل پنجره بیاشوبد؛ تا مرغهای گریان داغ ترانه ببینند. اسرای ما به مشت و دشنهی بذر و بارانکشان رفته است. اسرای ما رفته است.
۵
جمهوریی اسلامی دلیل مرگ اسرا پناهی را «بیماریی قلبی مادرزادی» یا «خودکشی با قرص برنج» مطرح میکند.
این تکه را چنین میخوانیم: جویبارستیزان شرمسار دفن چشمه نیستند. نشانیی مرداب میجویند تا دفینهی جعل و جهل بسازند؛ تا راه مرگ جوانهها را در سیاه سنگ وهم و ریا بیابند. قرص برنج و قلب بیمار میجویند تا دشنهی کشتار بذر و باران رنگ کنند.
خوانش تکههایی از فاجعهی قتل سارینا را در یک تکه بخوانیم.
۶
مهتابکشان مزارساز طلوعخواهان نوخاسته را به همسرایی با بدیمن نوحهای میخوانند که در آن واگوییی حذف و فنای مرغزار و پرواز مکرر است. کرانهجویان فرازساز اما دم و دمای زمانهای دیگر را جایگزین سیاه پنجههایی میخواهند که بامداد طراوت سر میبرند.
دستیاران خاربیشه که ستم سجده میکنند تا سراب نقش زنند، تشنهگان را خاموش میخواهند. رودیاران اما بر سینهی هراس میزنند و بامِ رسایی صید میکنند. شوق زایش اختران ندا میدهند. ددخویان به شکار صدا تیغ میکشند تا صوت زایاییی چاره دریده شود. مرگ قطره و غرور میخواهند تا قابهای مرهم و نوید واژگون بمانند؛ تا آواز فراز در گلوها بخشکد. در برابر گلبرگهایی که مرثیه – سرود آب و دانه و باران میخوانند، تیغهای تباهی صوت میکشند و صورت میدرند تا ریزش بلور چشم ودل پنجره بیاشوبد؛ تا مرغهای گریان داغ ترانه ببینند. اسرای ما به مشت و دشنهی بذر و بارانکشان رفته است. اسرای ما رفته است. جویبارستیزان شرمسار دفن چشمه نیستند. نشانیی مرداب میجویند تا دفینهی جعل و جهل بسازند؛ تا راه مرگ جوانهها را در سیاه سنگ وهم و ریا بیابند. قرص برنج و قلب بیمار میجویند تا دشنهی کشتار بذر و باران رنگ کنند. اسرای ما به مشت و دشنهی بذر و بارانکشان رفته است. اسرای ما رفته است.