
شهریار مندنیپور: قَدَر مرد
«قدرمرد» غرقه در تاریکی و شرجی، از صدای نفسهای غیرعادی «تمساح» بیدار شده بود. دو و نیم صبح بود. با این که دستور داده بود بعد از یک ساعت بیدارش کنند، محافظ وفادارش فقط تا درگاه اتاق خواب آمده بود.
«قدرمرد» غرقه در تاریکی و شرجی، از صدای نفسهای غیرعادی «تمساح» بیدار شده بود. دو و نیم صبح بود. با این که دستور داده بود بعد از یک ساعت بیدارش کنند، محافظ وفادارش فقط تا درگاه اتاق خواب آمده بود.
بورخس بیچاره؟ در این خانه تنها خواهی ماند. کتابهای بیحروف، مدال سورن بورگ و آن سینی چوبی را که به صلیب فدرال مزین است، لمس خواهی کرد. کوری ظلمت نیست، نوعی تنهایی است.
چاپ نخست مجموعه شعر داوود بیات در نشریه ادبی بانگ. شاعر مینویسد: [در روزهای انقلاب] هر چیزی بهجز همانی که میدیدم و تجربه میکردم برایم اهمیت نداشت. گاهی آدم شُخم میخورد، حتی اگر پیش از این زمین بایری بوده باشد. شُخم خوردم و همراه جمع شدم.
داستان تازه محمد محمد علی هم حال و هوای گزارشی دارد و هم یک مسأله اجتماعی را به شکل نمادین بیان میکند.
اسم من، پروا بود و فامیلیام قربانی. کلاس چهارم بودم که در یک باغِ گیلاس در بوجان، کشته شدم. آخرسر هم کسی جسدم را پیدانکرد. امشب که قاتلم، در خانهاش مُرد، دلم میخواهد بگویم چطور کشته شدم.
بله. همینطور بود. مامان را نشانده بودند روی طاقچه. مامان همانجا مینشست و همانجا غذا میخورد و همان جا هم میخوابید.
دریچهی زیرِ در باز شد. دستی یک بشقاب پلاستیکی پر از غذا، یک قاشق پلاستیکی و یک ظرف پلاستیکی آب را هل داد داخل. گفتم: «آمار ما تغییر کرده». صدایی از پشت در گفت: «خفه».
نشریه ادبی بانگ با اجازه خانواه منصور کوشان، در قالب دوسیهای که به این نویسنده آزادیخواه اختصاص دارد یکی از مهمترین آثار او در تبعید را منتشر میکند: دهان خاموش جلد دوم رمان شاهد که خود اثریست مستقل. میخوانید:
شنِ روان موج خورد و تا ساق ِ پاى «حسینا» بالا آمد. گرد و خاک چرخ زد. موج، بالاتر آمد و «حسینا» به نفس نفس افتاد. گلویش خشک شد و زبانش از حلق بیرون زد. گِردباد او را به خود کشید. زیر پایش ذره ذره خالى شد و تاریکى او را بلعید. باد با خود گفت: آخرین موجود زندهى «شوراب» هم هیچ شد.
وقتی نویسنده معاصر هجده ساله بود و تازه داشت دوره دبیرستان را به پایان میرساند کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به وقوع پیوست و حاصلِ آن سقوطِ دولتِ ملّیِ دکتر مصدق، بازگشتِ محمد رضا شاه پهلوی پس از فرارِ کوتاه مدتی به ایتالیا، و ورودِ دستاندرکارانِ دولتِ آیزنهاور بود تا طلایهدارِ ورود آمریکا به تاریخِ مرزِ پُرگهر شوند.
طنابهای تناورِ آب تو را اسیر کردند. ماهیها میخواستند قورقور نفسهایت را ببلعند. گل و لای میخواست چشمانت را ببوسد. ماسهها میخواستند دهانت را پر کنند. علفهای هرز میخواستند در گوشَت جوانه بزنند.
«بچه گروفلو و موش ناقلا»، دومین تجربه ما در تولید کتاب صوتی برای کودکان، تقدیم به شما. هشت هنرمند در تولید این اثر مشارکت داشتهاند.
برای شروع، صحنه اینجوریست که من مرد قصه هستم و دوستم سارا کُول، زنِ قصه. حالا دیگر میتوانم قصه را تعریف کنم، چون ده سالی پیرتر شدهام و دیگر شبیه آن روزگارم نیستم، سارا هم مُرده.
میگویم: مارخ خانم! فقط قبر پسر شما که نیست، پسر من هم هست. مطمئنم همین اینجا بود. این بوته خاری هم که میگویید قبلنا نبوده، کاملا درست میگویید. منتها همین مدتی که نیامدهایم سبز شده.
گفتوگو با یاد هوشنگ گلشیری شروع میشود، با بحثهای نظری به گفتوگو درباره «بشکن دندان سنگی را» راه می برد. برای بحث آخر، امید فلاح آزاد هم به جمع میپیوندد.
در «گروفلو»، نخستین تجربه ما در تولید کتاب صوتی برای کودکان، هشت هنرمند مشارکت داشتهاند. کاری از گروه تئاتر دریچه و به کارگردانی نیلوفر بیضایی.
تصوف بیگمان یکی از ارکان معنویت ایران و تذکرهالاولیاء یکی از پرنفوذترین و پراهمیتترین آثار صوفیان است. از علامه قزوینی و ملک الشعراء بهار تا ذبیحالله صفا و شفیعی کدکنی، همگی آن را از زیباترین متنهای نثر فارسی دانستهاند. این کتاب در کنار منطقالطیــر پر آوازهترین اثر عطـــار نیشابوریست.
اما هی این کلاهها را جمع کرده و حالا هر روز، یکی از آنها را میگذارَد سرش تا دستکم، با کلاهی که سر خودش میگذارَد، یکی از آن روزها یاد آدمهای رفته را به خودش یادآور شود.
رابطه یک زندانی سیاسی با نگهبانش در چند ساعت آخری که از دوران محکومیت او باقی مانده: بیاعتمادی درآمیخته با شفقت.
تراژدیی مدهآ، نوشتهی ائوریپیدس، گزارشِ یک جنایت است؛ گزارشِ خشمِ زنی که فرزندان خویش به خاک میافکند تا غرور خویش پاس بدارد.
روایتی از عصیان یک دختر مهاجر رنگینپوست در لندن که سیستم او را به آستانه درهمشکستگی و فروپاشی درونی میرساند.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.