
فیلم«من، مریم، بچهها و بیست و شش نفر دیگر» به کارگردانی فرشاد هاشمی اثری است عمیق که مضامینی چون تنهایی و ستایش رابطههای انسانی را در روایتی لایهمند وامیکاود. رابطههایی که میتوانند شامل ارتباط بین انسان با انسانی دیگر و یا حیوانی که به آن دل بستهایم باشد.
محبوبه، زنی مجرد، در آستانهی میانسالگی، در پی چالشهای مالی و روحی که بیماری همهگیر کرونا به آن دامن زده، تصمیم گرفته خانهی کوچک و قدیمی، اما مرتب و بهسامانش را برای یک هفته در اختیار یک گروه فیلمسازی قرار دهد. اما بهم ریختگی و هرج و مرجی که این پروژه به همراه دارد خارج از انتظار او بوده.دوربین نگاه ناباور او را دنبال میکند: اشیاء دم دستی روی قفسههای کتابخانه، آشپزخانهی آشفته از ظروف بیرون کشیده شده از کابینتها، فنجان یادگار مادربزرگ، یله روی تل ظرفهای نشُسته داخل لگن ظرفشویی، جایگزینی تابلوی نیمه تمام پدر از چهرهی او و خواهرش مریم با قاب عکس عروسی زوج فیلمِ کوتاهی که در حال ساخت است و از همه بدتر رنگ آبی تند و بیتناسبی که یکی از دیوارهای اتاق نشیمن را پوشانده. او که تصوری از اینهمه بهم ریختگی برای یک فیلم کوتاه چند دقیقهای را نداشته کلافه و شاکی است. مدیر تولید فیلم (کارگردان فیلم اصلی )، صمیمی و عذرخواه است اما چارهای نیست. قول میدهند جبران خسارت کند اما محبوبه همچنان نگران است. نگران درِ ورودی خانه که بارها خواهش کرده بسته نگه داشته شود، و اتاق خوابش که با وجود قرارهای قبلی به آن آمد و شد داشتهاند. نگرانیهای او دغدغههای معمول انسان امروز است که همواره کوشیده در زیست اجتماعیاش ، نگهبان مرزهای میان خود و دیگری باشد و در تلاش است تا از فضای خصوصی و امنش مراقبت کند اما محبوبه که خودخواسته این مرزها را شکسته آماده است تا دست از مقاومت بردارد چرا که در تجربهی طولانی تنهایی دریافته که میشود در این مسیر تا جایی پیش رفت که حفرههای انزوا را فراموش کرد و در فاصلههای دور گم شد. او که حالا محصور کابوس و تنهایی، از هنرش نیز فاصله گرفته بیش از پیش نیازمند است تا وجود گمشدهاش را در آئینهی حضور دیگران بازیابد، شباهتهای فراموش شده، دردهای مشترک و یگانگیاش با «دیگران» را در پشت صحنهی زندگی ببیند، خویشتن را بازشناسد و انگیزههایش را بازیابد و به یاد آورد تنها با یک «آغوش باز» نور به دنیای تاریکش میتابد و تصویر ناتمام او بر بوم نقاشی پدر در ذهن و ضمیرش تکمیل میشود.
در نهایت، آشنایی تدریجی محبوبه با افراد گروه، وضع مغشوش را در نظرش تعدیل کرده و او را آرام آرام وارد صحنه میکند. صحنهای که در آن آدمهای حقیقی رنجهایشان را برای لحظههایی فراموش میکنند تا رنج دیگری را به نمایش بگذارند. نگرانی چهرهی محبوبه جای خود را به کنجکاوی عمیق به آدمهای پیرامونش میدهد و به گونهای همراهشان میشود که گاه در خیال، نقش آنها را بر صحنه ادامه میدهد. تغییر آغاز شده! تغییر از تنهایی و سکون به همدلی و همراهی.

محبوبه با وجود تجربهی تلخ حملهی غریبهای به خانهاش، در را به روی «دیگران» باز کرده،گذاشته تا مرزهای از پیش تعیین شدهاش برهم بریزند و رابطههای عاطفی شکل گیرند تا او بتواند کابوسهایش را پشت سربگذارد، توان وداع با سگ بیمارش را بیابد و تولدی دیگر را پس از سالها گذشتن از مرگ پدر بار دیگر در فضای خانهاش با شمع روشنی بر کیکی که گروه فیلم تهیه دیده جشن بگیرد. حالا پس از خالی شدن دوبارهی خانه روی مبل راحتیاش کنار دیوار آبی که رنگش دیگر نه تنها بیربط نیست بلکه یادوارهی شجاعت، پذیرش و گذار است مینشیند تا طعم تازهای را در فنجان قدیمی مادربزرگ مزمزه کند.
جذابیت این فیلم بیشتر هم میشود وقتی پی میبریم مایهی واقعی دارد. یعنی محبوبه همان محبوبه است و خانهاش را به این گروه اجاره داده اما آقای هاشمی بجای فیلم کوتاهی که بنای ساختش را داشته تصمیم میگیرد همین سوژه را دستمایهی یک فیلم بلند کند.
فرشاد هاشمی در روایت بیپروایش در این فیلم جذاب، تن به محدودیتها و فشارهای سانسور و حجاب اجباری در ایران نداده و به دور از شعارزدگی و هیاهو، به چالشهای درونی و بیرونی شخصیتهایش میپردازد. «من، مریم، بچهها و بیست و شش نفر دیگر» تا کنون در بخش مسابقهی جشنواره گوتنبرگ در سوئد و نیز مسابقهی جشنوارهی روتردام در هلند به نمایش درآمده و سه جایزه را در چهل و ششمین جشنواره فیلم افسانه طلایی پالرموی ایتالیا از آن خود کرده.
او با استفاده از ساختار فیلم در فیلم موقعیتهای جذاب و عمیقی را در به تصویر کشیدن روابط و بیان حال و گذشتهی شخصیتهای داستان میآفریند، نرم و آرام، حساسترین لحظههای رنج انسانی را به نمایش میگذارد و به دور از هرگونه سانتیمانتالیسم و جار و جنجالهای سرسامآور، اثری عمیق و ماندگار بر دل و نگاه بیننده میگذارد.