رادیو زمانه مینویسد نامهای از سپیده قلیان خطاب به مهدی یراحی را دریافت کرده است. قلیان در این نامه مینویسد: «من با صدای تو زندگی کردهام، مهدی یراحی. من تمام خوزستان که جانم است را با صدای تو گز کردهام. در زمان سیل و در زندان سپیدار با ترانههای تو رقصیدیم و از نو بلند شدیم.»
مصطفی نیلی وکیل دادگستری خبر داد که مهدی یراحی، خواننده و آهنگساز موسیقی پاپ که نیروهای امنیتی او را دوشنبه ششم شهریورماه بازداشت کرده بودند، در تماسی کوتاه با خانواده خود اعلام کرد که به زندان اوین منتقل شده است. مهدی یراحی پس از جنبش زن، زندگی، آزادی چند ترانه اعتراضی در همراهی با این جنبش منتشر کرده بود و دوشنبه گذشته با دستور دادستان تهران بازداشت شد. یک روز قبل از آن مرکز رسانهای قوه قضائیه جمهوری اسلامی از «تشکیل پرونده قضایی» برای این خواننده خبر داده بود. این مرکز گفته بود به دلیل «انتشار ترانهای غیرقانونی» که «خلاف اخلاق و خلاف عرف اسلامی است» برای یراحی پرونده قضائی تشکیل شده است و با او «برخورد مقتضی قضائی» خواهد شد. دادستانی عمومی تهران پیش از این یراحی را «ممنوع المعامله» نیز کرده بود. مهدی یراحی به تازگی موزیک ویدئوی «روسریتو» را منتشر و آن را به «زنان آزادهای» که «در خط اول جنبش زن، زندگی، آزادی دلیرانه میدرخشند»، تقدیم کرد.
متن کامل نامه سپیده قلیان:
من با صدای تو زندگی کردهام، مهدی یراحی. تو میتوانستی در سمت قدرت بایستی. میتوانستی سفیر حاکمیت باشی و در تورهای اروپایی، نمایش رنگین ایفا کنی تا سفرهی رنگین داشته باشی. اما تو جای دیگری ایستادی. میدانستی هزینه دارد و صدای ما در خوزستان شدی. میدانستی هزینه دارد و صدای «مظاهرات سلمیه» زن عرب شدی. صدای سپیده رشنو در مقاومت علیه حجاب اجباری، صدای توماج، صدای کارگران، زندانیان و تمام آنانی شدی که زادهی رنجاند.
من با صدای تو زندگی کردهام، مهدی یراحی. من تمام خوزستان که جانم است را با صدای تو گز کردهام. در زمان سیل و در زندان سپیدار با ترانههای تو رقصیدیم و از نو بلند شدیم. من جای تو را در قلب مردم دیدم. همان مردمی که تو و امثال تو را به جرم گفتن از رنجهایشان، چه از سوی دیکتاتوری غالب و چه از سمت دیکتاتورهای مغلوب انگ «تجزیهطلبی» خوردهاند. آنها از همین مردمی بودن، بیشیله و پیله و حتی به غایت معمولی بودنت و اما به شدت یگانه و شگفتانگیزت میترسند.
من با صدای تو زندگی کردهام، مهدی یراحی. من زندگی را با صدای تو چشیدهام، مهدی یراحی. تو را چیزهای زیادی به من پیوند میزدند. «سفر چرا بمان و پس بگیر» این حرف و صدای تو را تنها کسی درک میکند که انتخاب رفتن و سفر از وطن پیش رویش بوده و اما تصمیم به ماندن و پس گرفتن گرفته است.
من با صدای تو زندگی کردهام، یراحی. موطنم را نفس کشیدهام، تبعید را دوام آوردهام با صدای تو، از اینرو خوب میدانم کار بزرگ تو، نه در روزهای اوج جنبش، که در روزهای اوج سرکوب، در روزهای محبوس شدن صداهای انقلاب رقم خورد. وقتی تمام تلاش دستگاه سرکوب مُسری کردن ترس و سکوت بود، تو سکوت را شکستی و از حیات «زن، زندگی، آزادی» خواندی تا به یاد همه بیاوری که زن، زندگی، آزادی، نه فقط لحظه و برشی از تاریخ، که جنبشی همچنان مداوم است.
حالا دستگاه سرکوب میخواهد تو و صدایی که تا عمیقترین حدود قلبهای مردم رسیده است را با انفرادی و فشار مجبور به اعتراف اجباری کند. این تویی که به خاطر انتشار اعترافات سپیده رشنوی عزیز و قهرمان ما پخش آثارات در صدا و سیمای نکبت جمهوری اسلامی را ممنوع کردی، این تو بودی که به خاطر باز بخشیدن کرامت کارگر فولاد با لباس کارگر به صحنه رفتی، این تو بودی که همزمان هم علیه استبداد خواندی و هم از بیزاری از نکبت جنگ سرودی. و من فکر میکنم کاش این صدای من میلههای زندان اوین را طی کند و به انفرادی تو برسد که بدانی «به نام او که اسم رمز ماست» میمانیم تا پس بگیریم.