بانگ نوا: «رودابه» نوشته قباد آذرآیین با اجرای بهروز ناصری
بهروز ناصری با لحن و بیان استادانهای یکی از داستانهای قباد آذرآیین از مجموعه «شب مشوق» را در بانگ نوا اجرا کرده است. میشنوید.
بهروز ناصری با لحن و بیان استادانهای یکی از داستانهای قباد آذرآیین از مجموعه «شب مشوق» را در بانگ نوا اجرا کرده است. میشنوید.
ساعت هشت و نیمِ صبح ِروز سهشنبه، اهالى بلوار نادرى با ناباورى دیدند که گاو زخمى از کشتارگاه پا به فرار گذاشت. خیابان بوى باران بهارى و علف تازه مىداد.
بین «من، خودم و سمیه» که هر کدام فضای خاص خود را دارند گفتوگویی درمیگیرد و در آن میان با مفهوم تازهای از «خانه» آشنا میشویم.
علیرضا آبیز این شعر را همراه شعر بلند دیگری در سال ۱۳۹۶ با نام «کتاب بجستان» جهت دریافت مجوز نشر از سوی نشر کتاب فانوس در تهران به ادارهی کتاب وزارت ارشاد ارسال کرد. پس از چندین نوبت اصلاحیه و دیدار حضوری او و ناشر با رئیس ادارهی ممیزی شعر وزارت ارشاد، سرانجام به طور کامل غیرقابلچاپ اعلام شد.
روایت علی عربی از سرگذشت تبارش حکایت آشنایی در سرزمین خشک و کم آب شرق و جنوب شرق ایران است. شعرهایی از او را میخوانیم و شعری از او را با صدا و اجرای شاعر میشنویم.
وَ دستهایش را روی دهان روی سینه بالای کُسش گذاشته بود دوزانو نشسته نا-راحت مثل مجلس عزایی که در مسجدی محقّر وُ متروک دستهاشان را بالای آلتشان بگذارند وَ سر به پایین بیندازند سرها همه در خونْ –گوسفندْ– در خیرگیِ مشکیها بگویند سلامْ بگویند غم وَ بر سرِ میمِ غم جرقّهی فندکی روشن شود.
داستان «فراری» از زمره آثار چخوف در نخستین دوره آفرینش ادبی او به عنوان یک پزشک است. اینگونه داستانهای چخوف مانند آهی هستند که از ته دل برآمده باشند.
داستان «سلطان گورستان» نوشته شهریار مندنیپور (در دوسیه کابوس قتل عام زندانیان سیاسی در نشریه ادبی بانگ) را اکنون میتوانید با صدا و اجرای نویسنده بشنوید.
بهروز شیدا: آزاده خانم و نویسندهاش نوشته رضا براهنی رمان زنانهگی است. شعر زنانهگی است. زبان دیوانهگی از گلوی یک زن برمیخیزد. زبان دیوانهگی دیگر است. زبان دیوانهگی همخانهی زبان زنانهگی است.
زیر فشار مأموران امنیتی خاکسپاری بکتاش آبتین را یک روز جلو انداختند. مثل این است که میخواستند هرچه زودتر تصویر پابندهای او زیر خاک برود مبادا که صدای اعتراض بلندتر شود. صدای شاعر را از سطرهای شعر او میشنویم: زخمی ندارد این درد، برگرد ای وهم دورهگرد!
همیشه ما گورستانهای نو میآفرینیم اما دل مرا ببین که در گرو گورستانهای کهنهای ست که گورهاشان در خاک غربال میشوند. زمان کشیده جهان را به توبره و ناگهان کسی از راه میرسد.
رانندهی تاکسی ماشین را میبرد سایهی درخت کهور. آندست خیابان خانهها تا پای برج آوار شده. فقط تلِ نخالههای ساختمانیست و چند تکه اسباب و اثاثیهی کهنهی بهجا مانده. راننده دکمهی آبپاش را چندبار میزند و پیاده میشود.
در این رمان از دریچه چشم یک پسربچه نیمهدیوانه با چگونگی آغاز جنگ جهانی دوم و ظهور فاشیسم و کمونیسم در سالهای دهه ۱۹۴۰ تا ۱۹۵۰ در یوگسلاوی سابق آشنا میشویم.
مینشانندش کنار خیابانی و تکیه میدهندش به دیواری. یکیشان برمیگردد و از ماشین بطریی میآورد و در جیب او میگذارد. در ماشین مینشینند و دور میشوند. دو نور سرخِ دو چراغ عقب ماشین در دو چشمِ بینور او دودو میزند. خیره است به جایی دور در شب.
«راز ناخدا» نوشته گاستون لورو به ترجمه رضا نجفی و پریسا رضایی از قلمرو «ادبیات گوتیک» و «ادبیات وحشت» میآید و پیش از این در مجموعهای با عنوان «قلمرو مرگ» (نشر چشمه) منتشر شده است.
دکتر بهروز شیدا، پژوهشگر در این گفتار ابتدا خلاصهای از داستان را به دست میدهد و سپس به مقایسه این اثر با داستان شاه سیاهپوشان هفت پیکر نظامی میپردازد و از اینجا به دلایل مرگکامی راوی شکنجهدیده و توابِ داستان راه میبرد.
سید مهدی موسوی، شاعر سرشناس رمانی نوشته است: «هزار و چند شب»؛ یک پاردوی بر اساس هزار و یک شب. فصلی از رمان را با صدای او میشنوید.
میگویم: مارخ خانم! فقط قبر پسر شما که نیست، پسر من هم هست. مطمئنم همین اینجا بود. این بوته خاری هم که میگویید قبلنا نبوده، کاملا درست میگویید. منتها همین مدتی که نیامدهایم سبز شده.
نه آرزویی در کار است و نه آرمانی و نه حتی چشماندازی از کوچکترین تغییر در میزان فلاکت. مثل این است که راوی معتاد این داستان اضمحلال را درونی کرده است. به یک معنا از این طریق هم میتوان به اضمحلالی که در بیرون از او اتفاق افتاده پی برد. یک نمونه تعمیمپذیر؟
نویسندهای که هرگز نابینا نبوده چگونه یک فرد نابینا را توصیف میکند؟ دقیقاً چه کلمههایی ممکن است به کار ببرد؟ داستان آرش دبستانی از این نظر اهمیت دارد که تصویری کاملا واقعی از زندگی یک فرد نابینا در اختیار ما میگذارد.
در «گروفلو»، نخستین تجربه ما در تولید کتاب صوتی برای کودکان، هشت هنرمند مشارکت داشتهاند. کاری از گروه تئاتر دریچه و به کارگردانی نیلوفر بیضایی.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.