
«ویرانهها و سینیهای زردآلو» نوشته شیرین عزیزی مقدم در دوسیه ویژه بانگ به مناسبت جنگ ایران و اسرائیل نه خاطره است و نه داستان، هم خاطره است و هم داستان.
تفاوت داستان و خاطره در این است که داستان بر پایه تخیل و پیرنگ ساختگی شکل میگیرد، درحالی که خاطره روایتی مستند از تجارب واقعی است، هرچند ممکن است با عناصر ادبی آراسته شود. ارزش خاطره در دوران جنگ به نقش آن به عنوان سند تاریخیِ عاطفی بازمیگردد؛ خاطرات با ثبت رنجهای انسانیِ فراموششده در لابهلای اخبار نظامی، جنگ را از سطح کلان سیاسی به تجربههای شخصیِ ملموس تقلیل میدهند. این روایتهای فردی، با تمرکز بر جزئیات به ظاهر پیشپاافتاده بیرحمی جنگ را نه با آمار، بلکه با از دست رفتنِ زندگیهای عادی افشا میکنند و یادآوری میکنند که جنگ همیشه دربارهی «مردم کوچه و خیابان» است، نه درباره پیروزیها و شکستها.
داستان شیرین عزیزی مقدم فاقد پیرنگ کلاسیک است و بیشتر بر اساس تداعی معانی و ارتباط تصاویر پیش میرود. روایت از الگوی علتومعلولی سنتی پیروی نمیکند، بلکه با تکیه بر حافظه و احساس راوی، مخاطب را در فضایی سیال همراهی میکند. نقش راوی نه بهعنوان ناظری منفعل، بلکه بهعنوان فردی که جنگ را در دو دورهی مختلف تجربه کرده (جنگ ایران و عراق و جنگ فعلی)، به روایت بُعدی تاریخی میدهد. پایان باز داستان (تکرار موشکباران و آرزوی خشکشدن زردآلوها) نیز بر بیزمانی و چرخهایبودن خشونت جنگ تأکید میکند. این تکنیکها در مجموع روایتی ضدجنگ و انسانمحور خلق میکنند که بیش از آنکه به سیاست بپردازد، بر تأثیر جنگ بر زندگی روزمره و روان آدمی متمرکز است.

این روایت با بهکارگیری راوی اولشخص (خاله) فضایی صمیمی و خودمانی ایجاد میکند که مخاطب را مستقیماً درگیر احساسات و خاطرات راوی میکند. استفاده از زمانپریشی (آناکرونی) بین حال (حملهی اسرائیل به ایران) و گذشته (خاطرات کودکی در آبادان) به روایت عمق میبخشد و تضاد بین آرامش پیش از جنگ و ویرانی پس از آن را پررنگ میکند. صحنهپردازیهای مینیمالیستی (مثل خشککردن زردآلوها، پرواز کبوترها) بهعنوان نقاط عطف روایت عمل میکنند و با نمادپردازیهای ظریف (زردآلو بهمثابه امید، کبوتر بهمثابه صلح)، روایت را از سطح یک خاطرهنویسی ساده به متنی چندلایه ارتقا میدهند. همچنین، دیالوگهای طبیعی و طنزآمیز (مثل مکالمه با بچهها یا امین) در کنار لحن غمگین بخشهای جنگ، ریتمی پویا به داستان میبخشد.
نویسنده با قرار دادن لحظات آرام زندگی روزانه در کنار وقایع خشونتبار تضادی برای برنمایی عاطفی بیعدالتی جنگ میآفریند. طنز تلخِ دغدغهی خشککردن زردآلو در میانهی بمباران، یا ناتوانی امین در درک این رفتار بهظاهر ساده، نشان میدهد که جنگ چگونه حتی عادیترین امیدها و کنشهای انسانی را به چالش میکشد. ادبیات ضدجنگ در این اثر نه با شعار، بلکه با تأکید بر پیوندهای عاطفیِ ازهمگسسته (دوستیهای کودکی، رابطهی راوی با غلامرضا) پیام خود را به مخاطب میرساند.
نویسنده با چرخش بین زمانها (گذشتهی آرام آبادان و حالِ جنگزده)، نشان میدهد که جنگ چگونه حافظهی جمعی را نیز آلوده میکند: خاطرات شیرین کودکی برای همیشه با غیبت احمدها و زخمهای غلامرضاها تلخ شدهاند. پایان بازِ داستان – با تکرار موشکباران و آرزوی راوی برای نجات زردآلوها – تأکیدی است بر اینکه جنگها تکرارشونده و بیپایاناند، و مقاومت در برابر آنها گاه در همین خردهامیدهای بهظاهر ناچیز (مثل خشککردن میوه) نهفته است. این اثر با دوری از کلیشههای حماسی، ضدجنگبودن را نه در نفی دشمن، که در دفاع از زندگیِ کوچکِ آدمها معنا میکند.
حسین نوشآذر