«جمهوری پوتین»
سردار،
هلال آتشینش را،
از آسمان بیستاره ـ
دزدیده: «زندهباد اژدر،
زرهی،
تیــپنجاهوپنج!
جاودانهباد کلاشینکف،
کاتیوشا،
تیـهفتادودو، نفربر!»
نواب غزوههای بینهایت جهالتی،
عروسک است ویژهدست تزار
بسته چشموگوش با دُروج. ــ
فرمان امواج رادیویی قضیبهای ایستاده در میدان:
«مرگ بر امپریالیسم
مرگ بر نئولیبرالیسم
مرگ بر لنینیسم… استالینیسم…»
ما: کوچهـکویـخیابان
میدانـبزرگراهـگورستان،
پیکرها، دیده شکنج، رنج، تازیانه ــ
ما: «مرگ بر سربازان سایبری!
مرگ بر قزاقان!
مرگ بر پوتینها
که آبها و آتش گرامی را لگد کوبیدند!»
ما، راندگان ــتکیده، زندهزندهـ سوزانده…
شدیم گوشت تن سردار.
۱۴خرداد۱۴۰۰
بوی
جواهر سیاه
از چالهی دهان سردار ــ
سپاهی، عقیدتی،
استاد، دانشیار، آموزگار،
کودکان تازهبالغ تفنگدار، ــ
آذرنگتاب:
جنینهای جنگ،
کابل، صنعا، بصره، دمشق،
بیروت،
میدان مشق مرگ.
۲۵مرداد۱۴۰
(سروش۱۶: سروسهی)
«تنِ تنها»
بیهودهشرمسار
چندین هزارساله سرو
داروگر،
در دشتها از آذرخشسوخته
تاج بر سر آتشپاش ــ
برداشته بر بریانشانه
تابوت اورنگ،
با لب نهاده
سوگ، مژدهپیموده؛
غمتاش و همسرود
شاخهها درخشانــش:
«بس روزگار شد گریستم
سواران را،
قربانیان سرخوش،
بیشماره شوربخت،
دلیرانِ سرگردان ــ
کهاز دادـآر آسمان
نه دگر بهره
جز غبار،
مگر خاکستر.»
۲۰تیر۱۴۰۰
(باغ شیرین: تابستان عباس)
«پیامبرِدیوانه»
بوی یوسف از کوچهباغها،
بوی سیاهچالهای برادران،
بوی گورهای دستههای خویشاوند.
بوی خرابههای جنون مقدس،
ویرانههای شام،
بامیان، ایوان تیسفون،
فوارههای خون،
از هم پاشیده،
قندهار، حلب، طرطوس..؛
بوی پیراهن آویخته از دروازههای باژگون ــ
به دشتان گرگ ماده آلوده.
(سروش۲۹: کین ایرج)
«وقت کِیمغان»
پیش تو ــ
گریختهازتاریخ،
هذیان زبانِ گرمِ قافیهریست،
تــنپــوشال!
خونتشنه، از کین ساخته گلت ــ
در آرزوی بیشمـــار رگ،
نوباوگانِ ستایشگر..؛
خام است خضر سبز ــ
دامادِ جادو،
سیاهپیشه است
و نگونبخت.
تا تو
سوارمستِعربده،
خویشکامه
بر اورنگ یادگار ـ
در خان جان نشانده سوزن پرگار،
چرخ روزگار
«فکان قاب قوسین…» تا ژرفنـای
آتشبار ـ
بازیگرفتهدرمیان؛
اوراق سوخته،
میبایدم سپرد با چشمههای تاریک،
با روشنان درسپوخته.
۲خرداد۱۴۰۰