مجید برزگر، کارگردان و همسر لیلا نقدیپری که در جریان سالگرد کشتهشدن مهسا (ژینا) امینی بازداشت شد، میگوید برای این سینماگر زن «حکم بازداشت موقت» صادر شده است. برزگر بامداد دوشنبه با بیان اینکه خانم نقدیپری ظهر روز ۲۵ شهریور از خانه خارج شد، در اینستاگرام نوشت که همسرش شامگاه یکشنبه بعد از حدود ۳۰ ساعت بیخبری از زندان قرچک تماس گرفته و «قاطع و مسلط» گفته که حالش خوب است.
لیلا نقدیپری، سینماگر و عضو هیئت مدیره انجمن طراحان فیلم سینمای ایران، سال گذشته هم به دلیل انتشار ویدئویی در حمایت از اعتراضات سراسری، چند بار احضار شده بود.
او سال گذشته و هنگام خروج از کشور برای حضور در یک کارگاه آموزشی سینمایی در فرودگاه خمینی ساعاتی بازداشت و بازجویی شد و پس از ضبط گذرنامهاش یکسال ممنوعالخروج شد.
نوشته مجید برزگر درباره بازداشت همسرش را میخوانید:
لیلا، دیروز ظهر از خانه بیرون رفت
لیلا، دیروز ظهر از خانه بیرون رفت در روز مهم ِ بیست و پنج شهریور. من حدود سی ساعت ازش بی خبر بودم. از وضعیتش، سلامتش، موقعیتش و شرایطش. بیست وپنجم، شروعِ شب، تمام شهرِ تا بُنِ دندان نظامی و مسلح شهر را گردیدم. شهرِ خلوت از شهروندان معمولی. شبْ سخت بود. شبْ پایدار بود. بسیاری از کلانتریها، پلیس امنیت، بازداشتگاهها، کم کم بیمارستانها، کم کم کوچهها، خیابانها. با کایلو. از شرقی ترین بخشهای تهران تا میدان انقلاب و آزادی. شهر ساکتِ شب.
اما درون ِ ظلمت، نبض خطر مداوم میزد.
و تا دم دمای صبح. خسته و پر از افکار ویرانکننده برگشتیم. اولِ صبح بیرون زدم و باز گشتن. تا اخبار دستگیرشدگان رسید از جایی به نامِ یگان امداد ِ تهران بزرگ. رفتم و با جمعیتی یک دو هزار نفری از خانوادهها روبهرو شدم. با برادرم حمید رفتیم. هیچکس اطلاعی نداشت و هیچ کس اطلاعی نمیداد. گاهی اسامی خوانده میشد و من مایوستر. اما عجالتن تنها امید بود این یگان. کسانی آزاد میشدند. جلو میرفتم و عکس لیلا را نشان میدادم. اغلب یادشان نمیآمد. «آخه هزار نفر بودیم اون تو» یکی دو نفر گفتند مطمئناند که آن توست. چارهای نبود. تنها امید بود. جعفر جان پناهی و محمد جان رسولاف نزدیکیهای ظهر رسیدند تا تنها نباشم. به رسم معرفت همیشهگیشان. و بعدتر مهرداد جان زاهدیان و عاطفه جان و کمی بعدتر مسعود و انسی جان و ژیلا و سمیرا و الوند جانم و حامد رجبی. و در طول روز بعد از انتشار خبر، صدها تماس. صدها تماس پیگیری رفقا. صدها تماس نگرانِ رفیقانه. ما هنوز امیدوار اعلام اسمش. صد نفری یا بیشتر آزاد شدند. و هنوز اسمش اعلام نمیشد. حدود یازده و نیم شب تلفن زنگ زد و لیلا بود. محکم و قاطع و مسلط. که: خوبم. خیلی خوب. حکم بازداشت موقت گرفتهام و الان در زندان قرچک ورامین. بعدِ بیشتر از سی ساعت بی خبری، خوشحال شنیدنِ صدایش و یافتن جایش. و تیر کشیدن پشتم از «بازداشت موقت» و «زندان قرچک». چرا اینقدر سنگین؟ همه که دارند آزاد میشوند؟ بازداشت موقت یعنی بیتکلیفی مطلق تا قاضی کی بخواهد پرونده را ارجاع دهد به دادگاه و تازه دادگاه و لابد حکم جدید! نیمهشب با جعفر و حمید و حامد رفتیم جلوی زندان قرچک. میدانستیم نیمهشب است و کسی جوابگو نیست. نبودند. اما نزدیکتر شدیم به لیلا. و اما و حتمن فردا روز دیگریست: روشن.
این شرح ِ نیمه شبی بماند به یادگار.
#لیلا_نقدی_پری
#زن_زندگی_آزادی