خسرو صادقی بروجنی: «وسوسه‌ اولیس یا وسوسه‌ ابلیس؟» – نگاهی به رمان «وسوسه‌ی اولیس» نوشته‌ حمید نامجو

آنچه که می‌خوانید:

مقاله به بررسی رمان “وسوسه‌ی اولیس” اثر حمید نامجو می‌پردازد که داستان زندگی عبدالمجید محرری، یک زندانی سیاسی سابق و کارمند اداره‌ی سانسور کتاب، را روایت می‌کند. این رمان رابطه‌ی پیچیده‌ی ادبیات و سانسور را از طریق داستان عشق محرری به یک دختر فرهیخته و مبارز برای حقوق زنان بررسی می‌کند. نامجو نشان می‌دهد که سانسور نه تنها بر نویسندگان، بلکه بر زندگی شخصی و روانی کارگزاران آن نیز تأثیر می‌گذارد و آن‌ها را دچار استحاله و از خودبیگانگی می‌کند. محرری که در ابتدا با وسوسه‌ی خواندن کتاب‌های ممنوعه جذب این سیستم می‌شود، به تدریج در آن غرق می‌شود و وجدانش دچار شکست می‌شود. رمان با استفاده از تکنیک‌هایی مانند فاصله‌گذاری برشتی و بینامتنیت، خواننده را به تفکر انتقادی درباره‌ی تأثیرات سانسور و قدرت ساختارهای سرکوب‌گر دعوت می‌کند. این اثر همچنین با معرفی بیش از ۱۶۰ کتاب، به نوعی راهنمایی برای علاقه‌مندان به ادبیات است.

«وسوسه‌ی اولیس» نام اثری از حمید نامجو است که توسط نشر مهری در لندن منتشر شده است. این رمان داستان زندگی «عبدالمجید محرری» زندانی سیاسی سابق و دفترنویس دفترخانه‌ی اسناد رسمی است که قرار است به توصیه و تشویق اساتید دانشگاهی‌اش در اداره‌ی «مرکز تحقیقات و بررسی کتاب» و «مرکز پژوهش» که نام محترمانه‌ای برای اداره‌ی سانسور و ممیزی است، آثار ادبی را «بررسی کند» و موارد خلاف شرع و عرف را برای مدیران اداره‌ی مزبور توضیح دهد تا در مورد انتشار یا عدم انتشارشان تصمیم‌گیری کنند.

رابطه‌ی ادبیات و سانسور در پیرنگی از رابطه‌ی عاطفی شخصیت رمان، کلیت درون‌مایه‌ی رمان «وسوسه‎ی اولیس» است. نامجو عشق و دلدادگی شخصیت اصلی رمان (که همان راوی رمان نیز هست) به دختری فرهیخته و طرفدار پروپاقرص حقوق زنان را دستمایه‌ی خلق اثری در مورد سانسور و ادبیات قرار داده تا نشان دهد سانسور نه‌فقط بر زندگی و کار نویسندگان بلکه بر زندگی خصوصی و شخصی متولیان و کارگزاران آن نیز تأثیرگذار است و از آن‌ها شخصیت‌زدایی می‌کند.

«عبدالمجید محرری» راوی و شخصیت اصلی رمان ابتدا از پذیرش شغل جدیدش خودداری می‌کند اما پس از شک و تردیدها و انکار اولیه، ابتدا با وسوسه‌ی «سرکشیدن به جاهای ممنوعه» و «خواندن رمان اولیس جیمز جویس و رمان‌های سانسورنشده‌ی جدید» پایش به این مرکز باز می‌شود و چه چیز بهتر از این برای یک انسان کتاب‌خوان: پول گرفتن بابت کتاب خواندن!. او رفته‌رفته با وعده وعیدهایی در قبال شرکت در ساختار هزارتوی سانسور کتاب؛ وعده‌هایی چون عدم شرکت در کلاس‌های دانشگاه یا امریه‌ی سربازی «وجدانش دچار گسست که هیچ، دچار شکست و انهدام» شده و کم‌کم تبدیل می‌شود به خوره‌ی کتابی که الان باید ضمن خواندن آثار دست اول و سانسورنشده، بر طبق موازین جدید مرکز پژوهش واژگان درست و نادرست را جدا کند:

 «به جای انواع مشروبات، قهوه نوشابه جایگزین شود. دوست دختر بشود نامزد. به جای نیاز جنسی یا تمایلات جنسی بنویسند تمایلات قلبی. به جای خوک نوشته شود بزغاله گوسفند. به جای روسپی نوشته شود هرزه و برای روسپی خانه ترکیب خانه فساد».

بنابراین جذب او در سیستم سانسور به سادگی رخ نمی دهد بلکه روند آرام و گذرایی از تطمیع و تهدید را طی می‌کند و چنان در سیستم مذکور جذب و دچار استحاله می‌شود که کارش به توجیه شغل‌اش و نقش‌اش در سانسور کتاب می‌رسد؛ سانسوری که به همین حد اکتفا نمی‌کند و آشی که انقدر شور می‌شود که حتی یکی از مدیران اداره مزبور هم در گفتگو با راوی از مضحکه‌ای که برخی بررسان کتاب راه انداخته‌اند گلایه می‌کند:

«حتی چندین مورد خواستار حذف کلماتی مانند حاملگی، چاقی، ختنه سوران، عزیزم، دلبندم یا حذف صفاتی مثل زیبا، جذاب، دلپسند، قشنگ، ملوس و حتی متناسب شده‌ن»

محرری مانند هر «فرد مصلح» دیگری که وارد یک سیستم شر می‌شود در ابتدا خود را به این دلخوش می‌کند که می‌تواند نقش «شرکمتر» را ایفا کند و جلویِ برخی تندروی‌ها و افراطی‌کاری‌ها را بگیرد و حتی در این مورد با «سانسورگران» حرفه‌ای و قدیمی نیز وارد بحث و جدل می‌شود؛ کسانی که خود را بر جایِ پیامبران و رسولان نشانده‌اند و قصد دارند راستی و بدی را برای جامعه تعریف کنند و راه رستگاری را حتی به اجبار به بندگان‌شان نشان دهند و آن‌ها را به سرمنزل مقصود و بهشت برین برسانند:

«نگذاشتم ادامه بدهد. حرفش را قطع کردم: «نه استاد. شما به مراحل کار توجه ندارین. پیامبرا ابتدا در اقلیت بودن. هیچ ابزاری برای اعمال زور نداشتن. مردم رو به دینشون یا به رستگاری و اخلاق دعوت کردن. حرفشون مقبول افتاد. مردم اون رو انتخاب کردن و به اونا گرویدن. آموزه هاشون رو پذیرفتن و رستگار شدن. اما شما سرنا را از سر گشادش میزنین. برای شما انتخاب و خواست مردم اهمیتی نداره. اصالا دعوتی در کار نیست. بیشتر یه جور اعلام مواضعه. بعد هم اعمال قدرت. اون هم از موضع چوپان با گوسفندا. هدایت همه به چراگاهی سبز در بهشت.»

اما اجبار سیستم چنان به مرور او را دربرمی‌گیرد که کاری جز «توجیه» از او بر نمی‌آید و برای غلبه بر تأثیرات منفی این شغل بر زندگی خصوصی‌اش این‌گونه خود را توجیه می‌کند:

«این سیستم قبل از من و بعد از من کار خودش ر ا می‌کرد. من سعی کردم تو موارد نادری اون رو بای‌پس کنم و کارم را تو آن مدت خدمت می‌دونم»

توجیهی همانند بسیاری از افراد ذی‌نفع در سیستم سرکوب و سانسور: «من اگر نباشم دیگری هست که کار من را انجام دهد»؛ کسانی که خودشان لزوماً ماهیت و نیات نادرستی ندارند و فکر می‌کنند با ورودشان به یک سیستم سرکوب‌گر و ناقض حقوق انسانی می‌توانند با اصلاحاتی هرچند کوچک و جزئی کاری را از پیش ببرند و یا سد راه تندروی‌های ویران‌گر شوند.

اگر نگاهی به اطراف خودمان بیندازیم، در سازمان‌ها، وزارت‌خانه‌ها، شرکت‌ها و ادارات مختلف نمونه‌ی این تیپ‌ انسان‌ها کم نیستند؛ کسانی که به اصطلاح «نان‌شان را از استبداد می‌گیرند اما دل‌شان با مشروطه است». اما اگر نگاه ساختاری‌تری به موضوع داشته باشیم و به تقابل جامعه‌شناسانه و قدیمی کنش و ساختار دقت کنیم، درنهایت گرانشِ قدرت و زورِ ساختاری است که افراد را به درون خود می‌کشد و به خود می‌آیند و می‌بینند حداکثر نقشی که دارند همانا «توجیه‌کننده‌ی نظام» است. از این زاویه نگاه رمان «وسوسه‌ی اولیس» به مقوله‌ی سانسور نه‌فقط به‌سان موضوعی ابژکتیو، خارجی و تحمیلی از بیرون بلکه به‌عنوان ساختاری درهم‌تنیده و پیجیده است که تا درونی‌ترین زندگی روانی و شخصی افراد نیز تأثیرگذار است و خصلتی سوبژکتیو پیدا می‌کند. به بیان دیگر ساختار بیرونی سانسور و روابط و شبکه‌های تودرتوی آن قادر است هویت فرد را دگرگون سازد تا جایی که یک زندانی سیاسی اهل مطالعه و فرهیخته را به فردی بدل می‌کند که هر چند در ابتدا تلاش داشت چوبی لایِ چرخ سانسور بگذارد اما به مرور نقش چرخ دند‌ه‌‌ی همین دستگاه عریض و طویل سرکوب را بازی می‌کند.

اما به جز محتوای اثر که در مورد آن توضیح داده شد آن‌چه این رمان را خواندنی و جذاب کرده است لحن و زبان رمان و استفاده‌ی به‌موقع نویسنده از شیوه‌ی روایی و تکنیک فاصله‌گذاری برشتی است. زبان نوشتاری «وسوسه‌ی اولیس»، ساده، بی‌تکلف، صمیمی و همراه با طنزی گزنده و دلنشین است و لحن آن در خدمت تکنیک رمان است. در تکنیک یا فن فاصله‌گذاری برشتی، نویسنده تلاش می‌کند فاصله‌ی بین خود و خواننده را حفظ کند تا مخاطب اثر با شخصیت و قهرمان رمان احساس همدلی نکند، همذات پنداری نکند و مجذوبِ عاطفیِ او نشود. در نمایش نیز به‌خلاف روش دراماتیک که هنرپیشه تلاش دارد در نقش فرو رود و بر مخاطب تأثیر احساسی و عاطفی بگذارد تا  مجذوبِ قهرمان نمایش شود، در تئاتر آموزشی، تلاش می‌شود با ایجاد فاصله بین قهرمان و مخاطب، تصنعی بودنِ موقعیت نمایش به بیننده یادآوری شود. این امر با این هدف انجام می‌شود که مخاطب از لحاظ احساسی منفعل و برانگیخته نشود بلکه رویارویی او با اثر مواجهه‌ای فعال و عقلانی باشد تا بتواند به تضادها و تناقضات پی ببرد و سلسه‌ی علت و معلول‌های اثر را بررسی کند. در این نوع تکنیک خالق اثر (نویسنده یا نمایشنامه‌نویس) به فراخور موقعیت وارد میدان می‌شود و به مخاطب یادآوری می‌کند که آن‌چه پیش‌روی اوست اثر و موقعیتی مصنوع است که قصد دارد نکته و پیام و مسئله‌ای را به او آموزش دهد.

نویسنده در «وسوسه‌ی اولیس» با به‌کارگیری به‌موقع از شیوه‌ی روایی و تکنیک فاصله‌گذاری برشتی در جای‌جایِ رمان بین اثر و مخاطب ایجاد فاصله خود می‌کند و با طرح پرسش، تأکیدکردن بر چیزی و بیان صمیمی از طریق به‌کارگیری تکنیک مذکور و زبان شکسته در گفتگوها، خواننده را به خواندن اثر دعوت می‌کند:

«نه. اشتباه نکنید. این لجبازی با مینا نیست. شما که شاهد گفت‌وگوهای من و مرشدی هم بودید»

«راستش من همینجا مجبورم اعتراف کنم»

«لابد دیگر از خواندن این داستان حوصله‌تان سر رفته و فکر می‌کنید من دارم داستان را کش می‌دهم که مثلاً به سیصد صفحه برسد و بعد در آخر کار بگویم چرا مینا درخواست طلاق داده؟»

«من همینجا آخر ماجرا را برایتان تعریف می‌کنم. مشکلی هم پیش نمی‌آید. بعد اگر حوصله داشتید باقی داستان را خواهم گفت»

«حالا شما آخر این داستان را می‌دانید و ممکن است علاقه‌ای به شنیدن ماجراهای قبل از آن نداشته باشید.»

یکی دیگر از تکنیک‌های به کار رفته در وسوسه اولیس «بینامتنیت» است. بینامتنیت به این اشاره دارد که هر متن بر پایه‌ی متن‌های پیش از خود نوشته شده است و حاصل یک شبکه‌ی متنی است و برای رمزگشایی هر متن باید سراغ شبکه‌ای از متون به‌کار رفته در متن موجود برویم. از آن‌جایی که موضوع اصلی رمان ادبیات و سانسور است و شخصیت اصلی و فرعی «وسوسه‌ی اولیس» انسان‌های فرهیخته و اهل کتاب و مطالعه هستند، نویسنده هرجا به‌فراخور داستان به طیف گسترده‌ای از آثار ایرانی و خارجی از ادبیات کلاسیک و نو می‌پردازد که این عناوین بالغ بر ۱۶۰ عنوان کتاب است:

«مرشدی عاشق رمان بود. با یک لذتی درباره کتابها حرف می‌زد که برای من تعجب آور بود. یک بار برایم تعریف کرد که اولین رمانی که خوانده زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس بوده و عاشق «زوربا» شده. بعدها کمکم همه آثار کازانتزاکیس را خوانده بود؛ مسیح بازمصلوب، آزادی یا مرگ ، سرگشته راه حق ، گزارش به خاک یونان، آخرین وسوسه مسیح. میگفت این رمان آخری را دو بار خوانده. می‌گفت تصویر مسیح در این رمان تصویری انسانی است. انسانی که بین وظیفه هدایت بشر به سوی رستگاری از یک طرف، و عشق و لذتهای زندگی از طرف دیگر مردد است. اینکه در آخرین قدم به سوی رستگاری یعنی در بالای صلیب، دل به رویای شیرین یک زندگی عاشقانه با مریم مجدلیه می‌سپارد، درواقع یک جورهایی به ایمان و ایثار مسیح و به رسالت او عظمت و اعتبار می‌بخشد. مرشدی می‌گفت خود کازانتزاکیس هم چنین موجودی بوده. بین نیچه و مارکس در نوسان است. خودش هم مثل قهرمان رمان مسیح بازمصلوب ملغمه غریبی است از یک قدیس مسیحی و یک مبارز یا قهرمان طبقه کارگر. مثل شخصیت اصلی رمان خرمگس یا رمان نان و شراب سیلونه‌»

ذکر نام ۱۶۰ کتاب دیگر در متن رمان «وسوسه‌ی اولیس» این امکان را به خواننده می‌دهد که با گستره‌ی وسیعی از آثار ادبی آشنا شود و این امر برای خوانندگان تازه‌کار ادبیات و کسانی که همواره می‌پرسند «چه کتابی را بخوانیم؟» می‌تواند از جمله بخش‌های جذاب کتاب به شمار برود. اگر بخواهم در این مورد زیرعنوانی را برای رمان «وسوسه‌ی اولیس» انتخاب کنم «کتابی در مورد معرفی کتاب» عنوان مناسبی به نظر می‌رسد چرا که نامجو در متن کتاب و به فراخور داستان، خلاصه‌ی بسیاری از رمان‌های مذکور را نیز برای مخاطب توضیح داده است.

شخصیت اصلی رمان «وسوسه‌ی اولیس» در اداره‌ای که کار می‌کند وظیفه دارد طیفی از آثار ادبی را بررسی کند. پس به این بهانه آثاری را که به او سفارش می‌شود تا بخواند برای مخاطب شرح می‌دهد و از این رهگذر به نقش ادبیات در زندگی، کارکردی که می‌تواند در زندگی داشته باشد، جذابیت‌های کتابخوانی و … نیز می‌پردازد:

«برای من رمان خوندن یکجور سیر آفاق و انفسه.»

«یعنی چی؟»

«خب در لابه‌لای اتفاقا و ماجراهای رمانها، زندگیای دیگه، زیستن تو مکانا و زمانای دیگه و بودنای دیگه رو می‌شناسم و تجربه می‌کنم. و از اون مهمتر احساسات وتأثرات آدمای رمانها رو دریافت می‌کنم. شادیا، رنجا، دلهر‌ه‌ها، یأس و امیدشون رو، و ازاون لذت می‌برم. اینجوری نه تنها دنیایی که تو اون زندگی می‌کنم بزرگتر و وسیعتر میشه، بلکه انگار تو همین مدت کوتاه عمر، صدها سال زندگی می‌کنم. یعنی روزگارگذشته رو و البته گاهی آینده رو تجربه میکنم.»

«اون آدما حقیقی نیستن. تخیلی و ساخته ذهن نویسنده‌ن.»

«اتفاقا هستن. آیا از “دایی وانیا” و “راسکولنیکوف” و “اورسولا” آدمای واقعی تری وجود دارن؟ تو دنیای واقعی که آدما خودشون را پنهون می‌کنن، اما تو رمانها اگه خودشونو پنهون کنن، باز یکی هست که ما رو به زوایای مخفی و آشکار روح و ذهن اونا میبره و به ما نشون میده. از این گذشته، هیچ رمانی نیست که از روی آدما و ماجراهای واقعی نوشته نشده باشه. فقط نویسنده ممکنه اونا رو جابه جا کنه. یعنی اونا رو طوری سامون بده تا به معناهای دیگهای هم اشاره کنه»

«وسوسه‌ی اولیس» با لحنی صمیمی و طنزی گزنده و انتقادی روایت‌گر حدیث خونبار سانسور کتاب در ایران در دوره‌ی موسوم به سازندگی است. نامجو در این رمان نشان می‌دهد که سانسور چیزی فراتر از آن چیزی است که در نگاه اول به نظر می‌رسد و سپهر گسترده‌ای از زندگی اجتماعی و خصوصی شهروندان را دربرمی‌گیرد. از کسب و کار ناشران و فعالیت نویسندگان گرفته تا زندگی خصوصی ممیزان و بررسان و حتی عشق‌ها و دلدادگی‌هایشان را.

نامجو پس از «مینا در آتش» که مجموعه داستانی در مورد محرومان و محذوفان جامعه بود این بار زندگی کارمندی را دست‌مایه‌ی کار خود قرار داده که اگر به اطراف خود نیک بنگریم نمونه‌های آن را زیاد خواهیم دید. کسانی که تصور می‌کنند نقش چندانی در سیستم سرکوب ندارند اما سیستم رفته‌رفته شخصیت، هویت و زندگی خصوصی‌شان را دست‌خوش تغییر و استحاله می‌کند؛ او که در ابتدا وسوسه‌ی خواندن رمان اولیسِ جیمز جویس مسحورش کرد و در انتها روح‌اش را به ابلیس فروخت.

«وسوسه‌ی اولیس» چهارمین کتاب حمید نامجو‌ است. پیش‌تر مجموعه داستان «اسپارتاکوس» (ناکجا، ۲۰۱۸)، رمان «غار کاملیا» (نیلوفر، ۱۳۹۹) و مجموعه داستان «مینا در آتش» (روناک، ۲۰۲۴) از او منتشر شده است. داستان بلند «نجلا؛ دختری با چشمان سیاه» آخرین اثر اوست که در سال جاری توسط نشر مهری منتشر شد. نامجو علاوه بر داستان‌نویسی، طی دهه‌های اخیر در رسانه‌های مختلف فعالیت روزنامه‌نگاری خود را در زمینه‌ی نقد کتاب و فیلم دنبال کرده و هم‌اکنون در پادکست اینترنتی «رادیو رمان» نویسندگان برجسته‌ی جهان و آثارشان را معرفی می‌کند.                                                                

منبع: نامه‌ی کانون نویسندگان ایران، دوره‌یِ سوم

بیشتر بخوانید:

بایگانی

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی