بیانیه کانون نویسندگان ایران در سی و هشتمین سالگرد درگذشت غلامحسین ساعدی

غلامحسین ساعدی که در سال ۱۳۱۴ در تبریز در یک خانواده کارمندی متولد شد در جست‌و‌جویی مداوم برای شناخت ایران و مردمانش بود. او اما تبعید را نتوانست تاب بیاورد و ۳۸ سال پیش در چنین روزی در پاریس درگذشت. کانون نویسندگان ایران به این مناسبت بیانیه‌ای منتشر کرده است که می‌خوانید:

دوم آذرماه یادآور غلام‌حسین ساعدی (۱۳۶۴ ـ ۱۳۱۴)، «گوهر مراد»، از چهره‌های ممتاز ادبیات داستانی و نمایشیِ معاصر ایران و از بنیادگذاران کانون نویسندگان ایران است که پیش از رسیدن به پنجاه‌سالگی در سال ۱۳۶۴ در پاریس درگذشت.

ساعدی زاده‌ی تبریز بود و تحصیل را در همین شهر تا اخذ مدرک پزشکی به پایان رساند. از نوجوانی دست به قلم برد و در همان دوره نیز از سرِ دردمندی و دغدغه‌ی عدالت اجتماعی به فعالیت‌های سیاسی روی آورد. در دوران دانش‌جویی در دهه‌ی ۱۳۳۰، گذشته از این که مسئولیت انتشار چند روزنامه را داشت و برای آن‌ها داستان و مقاله می‌نوشت، با نشریه‌ی سخن همکاری می‌کرد و کتاب‌های «مرغ انجیر» و «پیگمالیون» را به چاپ رساند، چند ماه هم به دلیل فعالیت‌های سیاسی در زندان گذراند. 

آمدن ساعدی به تهران در سال ۱۳۴۱ آغاز پُربارترین سال‌های زندگی حرفه‌ای و اجتماعی او بود.  از سویی تخصص روان‌‌پزشکی را در دانشگاه تهران به پایان برد و در مطب شبانه‌روزی‌اش بی‌چشم‌داشت یاری‌رسان تنگ‌دستان بود.  از سوی دیگر، با نویسندگان آزادی‌خواه عصر خویش در مبارزه با سانسور و استبداد همراه شد تا کانون نویسندگان ایران را در سال ۱۳۴۷ بنیاد بگذارند و در نخستین انتخابات آن در مقام دبیر جانشین به هیئت اجرایی کانون راه یافت. و کنار این‌همه، هم‌چنان نوشت و پژوهید؛ مجموعه‌داستان‌هایی چون «عزاداران بَیَل» و «ترس و لرز»،  نمایش‌نامه‌هایی چون «چوب‌به‌دست‌های ورزیل»، «آیِ‌ باکلاه، آیِ بی‌کلاه»، «پرواربندان» و چند تک‌نگاری چون «اهل هوا» تنها نمونه‌هایی چند از آثار درخشان او در این دهه به شمار می‌آیند. در تمامی این آثار واقع‌گرا و جزئی‌نگر است و بسترهای اجتماعی و آلام مردم و فرهنگ اقوام گوناگون ایران را فرا روی مخاطب قرار می‌دهد.

برخی از آثار نمایشی او در همین دهه و دهه‌ی پنجاه به روی صحنه رفتند، در تلویزیون به نمایش درآمدند، یا در قالب فیلم‌هایی چون «گاو» و «دایره‌ی مینا» به کارگردانی داریوش مهرجویی و «آرامش در حضور دیگران» به کارگردانی ناصر تقوایی اکران شدند. در سال ۱۳۵۳ با همکاری جمعی دیگر از نویسندگان  نشریه‌ی «الفبا» را منتشر کرد. اما در همان سال هنگام پژوهش برای یک تک‌نگاری دستگیر شد و زیر سخت‌ترین شکنجه‌های جسمی و روحی مزدوران ساواک قرار گرفت که آثار جانکاه آن هرگز او را رها نکرد. با این‌همه، پس از آزادی از زندان به فعالیت‌های خود بازگشت و شمار دیگری از آثار او ازجمله مجموعه‌داستانِ «گور و گهواره» و فیلم‌نامه‌ی «عافیتگاه» منتشر شدند.

ساعدی نویسنده‌ای‌ آزادی‌خواه بود که دمی از ستیز با سانسور باز نمی‌ایستاد و همواره به هنرمندانِ حکومتی با شدیدترین الفاظ می‌تاخت. او هرگز تسلیم ملاحظات و مناسبات روزمره‌ی زندگی نشد و در مخالفت بی‌امان با سانسور به مصلحت‌اندیشی روی نیاورد. سخن‌رانی او در شب‌های شعر گوته در مهرماه ۱۳۵۶ با عنوان «شبه هنرمند» مؤید نگرش انتقادی او به ادبیات وابسته به قدرت و پایبندی به آزادی بیان و اندیشه بی‌هیچ حصر و استثنا برای همگان است.

با آغاز دوره‌ی دوم فعالیت کانون نویسندگان ایران، ساعدی دو بار در سال‌های ۱۳۵۸ و ۱۳۶۰ از اعضای اصلی هیئت دبیران منتخب بود.  در سال ۱۳۶۰ که حاکمیت نوخاسته برای تثبیت سیطره‌ی خود دست به کار سرکوب گسترده‌ی منتقدان و مخالفان خود شد و از جمله به دفتر کانون نویسندگان ایران یورش برد، ساعدی راه هر گونه فعالیت سیاسی و اجتماعی را بسته دید و ناگزیر به تبعیدی خودخواسته در فرانسه تن داد. در آن‌جا فعالیت را از سر گرفت، نشریه‌ی الفبا را دوباره منتشر کرد و چند نمایش‌نامه و فیلم‌نامه و داستان نیز نوشت، اما اندوه غربت را چندان تاب نیاورد و چند سالی پس از آن جان سپرد.

در همین زمینه:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی