محمود دولت‌آبادی: برای انسانی که آرام رفت و می‌رود

برای انسانی که آرام رفت و می‌رود
برای محسن یلفانی، رفیق هزارساله‌ام

چشم‌ها خسته

چهره و سیمای آهسته

روی در رنج زمان پنهان، چغر، پوشیده در

عمری سپر گشته

دست‌ها آویخته، در  «هیجا» نظر بسته

پای‌ها در راه، در بی راه

گام‌ها آرام.

گیج سرنوشتی از کجا خیزان؟

کارها بی‌آزمون در روزگارانی فروبسته

خانه‌ها و کوه‌ها و شهرها پیغار،

 ربط‌ها  دشوار

آدمی دشخوار

زندگی بسیار پر هیچ و تهی انبار!

می‌تراشد می‌تراشد مرد،

کذب‌ها را از در و دیوار با بن ناخن،

آن‌چنان که او بود

با بن ناخن

با بن ناخن

بر نشانیدش، بر نشانیدش بر آن سکوی بایسته،

خسته را،

آن مرد شایسته

اگر هم دست‌ها بسته، زبان در کام

زیر آسمانی آن‌چنان بی‌نام

بر زمین سخت، بر خیابانی گذر بسته

زان که سهم اوست استادن به پایستن

جهانی را چنین دیوانه و در خشم و خوف و

قهر و نومیدی فرو رفتن!

اینت سهم !

ای مرد به اندوهان دل آوخته،

دل به چند و چون این عالم، به «هیجا»یان

فروبسته

اینت سهم !

آزمون عمرها با ما چه می‌گویند؟

راه‌ها،

می‌شمارد هر قدم او را

می‌شمارد هر قدم ما را

راه‌های نو به نو دشوار،

بی‌انگار!

می‌نمی‌پوید راه‌های رفته و کوبیده را

آن مرد.

         آن تکیده مرد نشکسته ـ

         نه بشکسته!

بیشتر بخوانید:

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی