محسن یلفانی، دوست و برادر بزرگم، هشتاد ساله میشود. خوشحالم که نشریه ادبی بانگ آستین همت بالا زده و دوسیهای در گرامیداشت او منتشر میکند.
نوشتن از کارنامه ادبی، نمایشی و ترجمه های محسن یلفانی و فعالیتهای فرهنگیاش در کانون نویسندگان ایران و نشریههای فرهنگی و ادبی و بعد در تبعید، انتشار مجله «چشمانداز» همراه با ناصر پاکدامن و دیگر فعالیتهای اجتماعی و سیاسی او، کاری نیست که بتوان به طور خلاصه از آن حرف زد یا در یکی و دو صفحه گنجانید. متنهایی که در این دوسیه منتشر میشوند خود گواه بر آن است که از یلفانی و کارهای او میتوان بسیار نوشت. زیرا زندگی و کارهای او پارهای درخشان از حضور فعال یک نویسنده در عرصه ادبیات متعهد سرزمین ما از دهه چهل تا کنون بوده است.
یلفانی در تمام نوشتههایش نگاهی تحلیلگر و ریزبین به وقایع زمانهاش دارد. نگاهی درگیر با مسایل سیاسی و اجتماعی و در جستجوی آن که خطوط سیمایی از آینده را در آنها ترسیم کند. آن هم با این احتمال که بتوان تغییر تقدیری را سبب شد که بنیادهای ویرانگر در جوامعی نظیر جامعه ما برایمان رقم میزنند.
او هنوز هم با همان دقت و نیروی پر توان جوانیاش مینویسد. من هربار سراغ متنی از او برای خواندن میروم از پیش میدانم با کاری تاملبرانگیز روبرو خواهم شد. قلمش توانا و عمرش دراز باد.