
منصور کوشان: شاهد دهان خاموش (رمان)، بخش پانزدهم
تا وقتی پهلویم درد نگرفت و سینهام نسوخته بود دویدم. در تمام راه هم مدام نام خیابان و کوچه را تکرار میکردم تا فراموش نکنم. یقین داشتم که مادر و خواهر در همان اطراف زندگی میکنند. فراموش کرده بودم خوب ساختمانها را نگاه کنم.