
حسن حسام: گفتوگو در سحرگاهی نمناک
طناب سر افکنده گفت: طعنه میزنید چرا، بافتند مرا ، بافتند، با دستانِ سربازانِ امام زمان، از الیاف آیات الهی، آنگاه مرگ، پیروز و مست، هماوازِ طناب، میدان گرفت: و روحِ مرا در طناب تنیدند تا پهلوانکُش شود
طناب سر افکنده گفت: طعنه میزنید چرا، بافتند مرا ، بافتند، با دستانِ سربازانِ امام زمان، از الیاف آیات الهی، آنگاه مرگ، پیروز و مست، هماوازِ طناب، میدان گرفت: و روحِ مرا در طناب تنیدند تا پهلوانکُش شود
زمینه پیدایش مفهوم “شاعر ملی” در دوران مشروطه فراهم آمد. نمونههای زیادی در تاریخ معاصر از شاعران ملی در دست نیست با استثناهایی. یکی از استثناها: شاملو.
نشستیم و دیدیدم و نگاه کردیم: همه چیز تمام شد، رنگ احساس آرام آرام، به بیرنگی همان سیپیدهای شد که تو را به میدان میبردند.
ترانههای ذوالقرنین به سادگی یک ترانه نیستند و چیزی از پیچیدگی دنیای شاعرانه را در خود پنهان دارند و شعرهای او زیاد از حد پیچیده نیستند و چیزی از سادگی و زمزمهپذیری ترانه را در خود پنهان دارند.
و آنگاه که از تاریخ، طومارها بیرون گرفتند، پس آنچه بر ما رفت، چو خوانده بیاید، گو مطربان را زخمه بگیرند، و خونِ رَز روان میدار که حکایت خونِ جوان باشد.
تاریکمان که کردند،ماه را که میبردند،کسی نپرسید، خوشهی پروین ، رد خواب کدام خواهرم را میداند
حتا، وقتی که نیستی، روبروی ما ایستادهای، چراغ را در ظلمت بالا گرفتهای و ما را به نام میخوانی
من شهادت میدهم که وقت اعتراض با حروفات است، شهادت میدهم که اعتصاب به وضعیت موجود در روز یکشنبههاست، شهادت من، شهادت خورشید به هنگام شب در ساعت چهار بعد از ظهر، حالا من دهان دستان مادرم که رنگ سایههای روح را به رقص میآورد
پایها در راه، در بی راه، گامها آرام.گیج سرنوشتی از کجا خیزان؟ کارها بیآزمون در روزگارانی فروبسته، خانهها و کوهها و شهرها پیغار، ربطها دشوار، آدمی دشخوار،زندگی بسیار پر هیچ و تهی انبار!
دریایی که قرار بود بمیریم، صبحها مردانه است، و عصرها غرق میشود، قبل از آن که زنانه شود.
خدایِ سفالینِ آفریقا! چه داری به من بدهی؟ برای دستهایِ خاورمیانه که هر صبح با صدایِ اللهاکبر میایستد مقابلِ چوبهیِ دار با دو متر طناب.
محمد حسینی، گاهی همیشه به تو فکر میکنم، به دردانگیات در کویر،به شانههایت در مرغداری، و به زیرزمینی که از چهل و چهار پله میگذشت، تا به سیاهی سلاخخانه سلام دهد.
رُستن میان ما، مرثیه است. و آن که به قبرستان میرود، روزی، روزیِ ما را میآورد. سهم بردار، بر سنگ، لمیزرع بیسر، شیب گرفته سینههام،بخشکان!
حمید فرازنده در ستون ۱۸۰ درجه «بانگ» دنیای شعری از آزاده طاهایی با تصاویر دریایی را میکاود که به تعبیر او در بیان وضعیت ما ساکنان کشتی شکسته در جهان پرتلاطم کنونیست.
آرزوی مرجان، گردنبندیست بر گردن عروسهای خفته، و قطرهای آب در صدف پلک تو، پنهان ماند، تا تمام.
نفیسه زمانزاده، شاعری که تخلص «آرام» شعر می سرود، بامداد ۹ اردیبهشت در جریان یک آتشسوزی مشکوک در منزل خود واقع در بندرعباس، جان خود را از دست داد.
شیفتهی حکومت جبارانم من! زیرخاکیهاشان زودا و به زود! به فروش میرسد و جسد به جسد و تفرعن سرش را بالا گرفت: (که من از) ما از جمجمههای شماهای به تماشا آمدهاید که چه؟
من از چشمان حرفی، چشم درمیآورم روشن که دیدنها بریزد از زباناش حرف… هر روز از شمال باران، چشم میریختام ب جای اشک، تا بیآیی، با زبان تازهای از حرف
تندیس روشنی از روز شدی باز، بر بساط تماشا، آینهات اما هنوز سرگردان است.
با صرف «سَلْخ»، در صیغهی مبالغت، با «قتل» که اسم فاعلش شمارهای سازمانیست – محرمانه است –با مفعولِ «جَرْح»، برآویختگان در کویها، برخاستند و شکرانه را کمر بستند.
شاعر با توجه به رویدادهای خونین سالی که گذشت هفت سین تازهای برای ما تدارک دیده است: از سکته بانگ سهره، تا سرما و سرفه گورستان و سینه ترکیده و سم و سنگ و سوگ
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.