ادبیات غرب

ادبیات غرب

تارا نوری: داستان‌های کوتاه ایتالو کالوینو و شروع‌های تازه

از گفته‌های کالوینوست: آدم نوشتن را با رغبت شروع می‌کند، اما زمانی می‌رسد که قلم در جوهرِ غبار گرفته فقط خیس می‌خورد و از آن حتا یک قطره زندگی هم جاری نمی‌شود. زندگی تماماً بیرون است، بیرون پنجره، بیرون خود شخص.

ادامه مطلب »
از دیگران

روبر پنژه: «لیبرا» به ترجمه عاطفه طاهایی – بخش هفتم

 یا این که دوشیزه آریان که برای سر وقت بودن همیشه نیم ساعت جلوتر حاضر می‌شد ساعت یازده با کار خیاطی‌اش روی ایوان رفته و بعد ناراحت از گرما یا بی‌قرار از چیزی که در مورد آن دختره پَس‌تان شنیده بوده …

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

فاطمه آزادی در گفت وگو با مرداد عباس‌پور: «بکت، پایان بازی نوشتن»

در نظر بکت انسان موجودی است پرتاب شده به یک جهان بی‌رحم و با این حال او ناتوان‌تر از آن است که بخواهد چیزی را تغییر دهد، که بخواهد جهان را بهتر از آن چیزی که هست بکند. آیا حق با اوست؟

ادامه مطلب »
از دیگران

روبر پنژه: «لیبرا» به ترجمه عاطفه طاهایی – بخش پنجم

تصادفِ وحشتناکِ بیانل کوچولو باعث شد مردم مقابل داروخانه جمع بشوند، دو فاجعه پشت هم، چه مصیبتی برای همه، ماه ژوییه بود، فصلی که برایمان بدبختی می‌آورَد، تصادف‌‌‌ها، غرق‌شدن‌ها، آتش‌سوزی‌ها، آدم نمی‌داند به کدام یکی برسد، آتش‌نشان‌ها همراه مادر به سمت گرانس رفتند، داروساز فوراً به بیمارستان تلفن کرد.

ادامه مطلب »
از دیگران

هرمان بروسلمانز: «همدست شیطانِ زشت و پیر» به ترجمه فروغ تمیمی

معنی این زندگی اصلا چیه؟ سوال سختی بود. جواب ندادم. کُتم را پوشیدم و از خانه بیرون رفتم و به طرف ایستگاه قطار به راه افتادم. مصمم بودم که دنبال زنم به کشوری بروم که در آن‌جا هیچکس نامه نمی‌نوشت.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

پل لینچ: «آواز پیامبر»- به ترجمه لیلا صلاحی

شب شده و او که از پنجره باغچه را می‌بیند، صدای تقه به در را نشنیده است. می‌بیند تاریکی بی‌سروصدا درختان گیلاس را جمع می‌کند. آخرین برگ‌ها را جمع می‌کند و برگ‌ها، بی مقاومتی در برابر تاریکی، پچ‌پچه‌کنان تن به تاریکی می‌دهند.

ادامه مطلب »
از دیگران

روبر پنژه: «لیبرا» به ترجمه عاطفه طاهایی – بخش چهارم

به دنبال پروانه‌ای از دروازه گذشت، اما جانور دور شد، روی پیچکی نشست، روی شمعدانی، روی شب‌بو، باغچه‌های ما پر از عطر و بو و حاصلخیزند، به ندرت حصار سنگی هست، دورتادور زمین‌ها با گیاهان حصار شده‌اند که در پیاده‌رو سر ریز کرده‌اند، پروانه در سمت خانه‌ی بیانل می‌پرید که سهره‌ای او را قاپید.

ادامه مطلب »
از دیگران

بهروز شیدا: «زیر آسمانِ سرگردانی»، نیم‌نگاهی به تصویر انسان در گوشه‌ای از ادبیات سوئد در سال‌های پایانی‌ی قرن نوزدهم و سال‌های آغازین قرن بیستم

   آخرین تصویر آگوست استریندبرگ شاید تمثیل همه‌ی ادبیات سوئد در سال‌های پایانی‌ی قرن نوزدهم و سال‌های آغازین قرن بیستم است؛ تمثیل تنهایی‌ی مردان و زنانی که در جست‌و‌جوی معنای انسان در گذرگاه زمان سرگردان مانده‌اند.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

روبر پنژه: «لیبرا» به ترجمه عاطفه طاهایی – بخش سوم

گربه‌ای در حالِ خاک‌کردن گُهش بود، دوشیزه آریان نگاهش می‌کرد، هربار که گربه را می‌دید رقیق می‌شد، طبیعت واقعاً همه چیز را خوب درست کرده بود، به خودمان که فکر می‌کنم شما می­دانید چه می­خواهم بگویم، واقعاً طبیعت، کشیش به او جواب داد نه این طبیعت نیست، طبیعت کلمه‌ی آدم‌های بی‌خداست.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

روبر پنژه: «لیبرا» به ترجمه عاطفه طاهایی – بخش دوم

خانم مونو  تا به نانوایی رسید به خانم دوکرو گفت که آگوست در مورد قهرشان به بیوه‌ی مقتول حرف‌های نامربوطی زده که هیچ اساسِ معقولی ندارد، قهرشان به زمانِ مرگِ آنتونن می‌رسید، به ماجرای تقسیم، در آن زمان سرینه موافق نبود که کشتزارش را به مونوی پدر در ازای قطعه زمینی بدهد که بعد نمی‌دانستند با آن چه کنند.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

آلبَلوسیا آنخل مارولاندا: «چریک» به ترجمه محمد حیاتی

بین فلیسیداد موسکوئرا، همین که قمه‌به‌دست از راه برسن و با زور و تهدید ازت بپرسن کدوم گورستونی خودش رو قایم کرده، مُقُر می‌آی. پرس‌وجو می‌کنن. مجبورت می‌کنن جاش رو لو بدی چون اگه حرف نزنی پیرپاتالا رو با خودشون می‌برن.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

رمان لیبرا روبر پنژه به ترجمه عاطفه طاهایی در بانگ

نشریه ادبی بانگ به زودی رمان لیبرا نوشته روبر پنژه به ترجمه استادانه عاطفه طاهایی را در چند بخش همراه با طرحی از همایون فاتح منتشر می‌کند. مترجم امتیاز انتشار این اثر به زبان فارسی را که پیش از این در نشر مشکی منتشر شده بود در اختیار نشریه ادبی بانگ قرار داده است.  

ادامه مطلب »