ادبیات زنان

از ما

آزیتا قهرمان:عکس خانوادگی

همه اهالی مجتمع ساختمانی لاله با یک توافق ناگفته پذیرفته بودند که خانم میناسیان پیرزن عجیب و مشکوکی است، اما حضورش در ساختمان هزار و یک فایده هم دارد. حواسش به همه چیزهای دور و بر بود، از لکه ای روی آینه آسانسور تا شاخه گلی شکسته در باغچه یا پسر جوانی که ساعت دوازده دیشب به آپارتمان شماره هفت رفته.

ادامه مطلب »
رویدادهای فرهنگی و هنری

«این خیابان سرعت‌گیر ندارد»ِ مریم جهانی، نویسنده کرمانشاهی در بازار کتاب آلمان

انتشارات سوژه در آلمان دست به ابتکار تازه‌ای زده است: ترجمه یک رمان موفق از یک نویسنده شهرستانی به زبان آلمانی. رمان «این خیابان سرعت گیر ندارد»ِ مریم جهانی در همان قدم اول در آلمان با استقبال مواجه شد.

ادامه مطلب »
از ما

نیره توکلی: دربارۀ زنانه‌نویسی در آثار مهرنوش مزارعی

زنانگی و مردانگی چیز ثابت و تغییرناپذیری نیست. جنسیت صفتی اکتسابی است که همچون جنبه ‏ای از هویت یا تمام هویت در جریان برهم ‏کنش اجتماعی به دست می‏ آید. زنانگی ومردانگی صفات و خصوصیات فرهنگی ثابت و تغییرناپذیر و ذاتی را شامل نمی‌شود.

ادامه مطلب »
از ما

نیلا حاکی: ابرها

  می‌رویم بالای سر مادر. دست و پایش را می‌گیریم و بلندش می‌کنیم. حس می‌کنم که وزنش چندبرابر شده. می‌کشانیمش کنار باغچه و هلش می‌دهیم توی گودال. چند شکوفه‌ی نارنج می‌افتد روی صورت مادر. خاک می‌ریزیم روی سر و تنه‌اش. از بیرون بوی دود می‌آید و با بوی شکوفه‌ها مخلوط می‌شود.

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

تری ایگلتون: «آیا زنان متفاوت می‌نویسند؟»، به ترجمه علی لاله‌جینی

پرسش پیچیده‌ای که بسیار طرح می‌شود و در نظریه‌ی ادبی‌ فمینیستی مورد بحث قرار می‌گیرد، این است که آیا نوعی نوشتن زنانه وجود دارد؟ آن گونه که ما فهمیده‌ایم زبان نشانه‌ای کریستوا مخصوص زنان نیست.

ادامه مطلب »
از ما

ری را عباسی: مثلث ر‌ها شده

زن تکه‌ای از نانِ شیرمالی که دست جوان بود، برداشت و بین دولبش قرار داد: « یعنی تو با این قد و قواره هنوز نمی‌دونی با ترس چه حالی داره، چسبِ چسب. بچسب. » نان را به دهان گذاشت. صدای خنده‌ی زن زیر خوابِ چادر بلندتر شد.

ادامه مطلب »
از ما

خورشید رشاد: سقوط

بلد نبودم سر کلاس‌ها مزه بپرانم. رویم نمی‌شد به اتاق استادها بروم. پول کافه‌نشینی نداشتم. اگر هم داشتم مثل سمانه بلد نبودم ادای روشنفکری در بیاورم و قمپز درکنم.

ادامه مطلب »
از ما

مرجان ظریفی: خشم یک زن سرخپوست

جلیل! راستشه بگو…دلُم بی‌طاقت شده‏‏‏‎‎‎‏‏‏‏‏‏، ایی قد که می‌خوا سُر بخوره از سینه‌ام بیاد پایین و بِره پی ِاش بگرده… می‌ذاری عبامو بپوشُم برُم ایی طرف و او طرف بو بکشُم بلکه رد پاشو پیدا کنم؟‌ها؟ می‌ذاری؟… بخدا… بخدا درِ خونه فک و فامیل و اهل طایفه نمی‌رُم.

ادامه مطلب »
از ما

فاطمه اختصاری: پدر

جارو را جلوی خودش گرفت. گلدان خورد به جارو و افتاد کف حیاط و شکست. جارو را توی هوا تکان داد و گفت «پاشو خودت و بند و بساطتو جمع کن از جلوی چشم من. الان سارا میاد از مدرسه.»

ادامه مطلب »
از ما

ژوان ناهید: مِدوسا

به مامان چیزی نگفتم. اگر می‌فهمید دیشب پای اسکله، چندقدمی ویلای مادربزرگ، ماری به آن بزرگی دیده‌ام، همان‌وقتِ شب چمدان‌هایمان را بسته بود و راهی شده بودیم تهران.

ادامه مطلب »