ادبیات زنان

از دست ندهید

الهه هدایتی: پروا

اسم من، پروا بود و فامیلی‌ام قربانی. کلاس‌ چهارم بودم که در یک باغِ گیلاس در بوجان، کشته‌ شدم. آخرسر هم کسی جسدم را پیدانکرد. امشب که قاتلم، در خانه‌اش مُرد، دلم می‌خواهد بگویم چطور کشته شدم.

ادامه مطلب »
از ما

حسین آتش‌پرور:گذشته‌ای که همچنان با ما راه می‌رود

سرخپوست تنها نوشته منیرو روانی‌پور از این جهت مهم است که نویسنده با جسارتی کم‌نظیر آینه را به دست انسان معاصر بخصوص خاورمیانه‌ای می‌دهد که در چه دنیای عفنی زندگی می‌کند. و جهان چگونه گندابی برای زیست ما شده.

ادامه مطلب »
از ما

مریم عربی: چشم‌های کالیپسو

روی مبل پشت پنجره نشسته‌ام و فکر می‌کنم داشتم چندمین گل یاسی‌رنگ روی پرده را می‌شمردم که برق رفت! دست می‌گذارم روی گوش‌هام تا سر و صداها و درگیری‌های توی خیابان کمتر حواسم را پرت کنند.

ادامه مطلب »
از دیگران

جویس کــرول اوتس: «زانیه»، به ترجمه میترا داوودی

عاشق دو مرد بود که یکی از آنها شوهرش بود. مردها تقریباً هم‌سن و همقد و هم‌وزن بودند. موهای معشوقش خرمایی بود که به خاکستری می‌زد و کمی مجعد بود، موهای شوهرش اما طلایی بود که به خاکستری می‌زد و کمی پیچ و تاب داشت.

ادامه مطلب »
از ما

حسین نوش‌آذر: شخصیت‌‌پردازی در داستان‌های کوتاه مهشید امیرشاهی

داستان‌های کوتاه مهشید امیرشاهی ما را به یک جهان چندمعنایی رهنمون می‌کنند. جهانی که با همۀ تلخی، شیرین است، چون از جنس زندگــی ماست، گاه مــا را می‌خنداند، گاه به تفکر وامی‌داردمان و گاه غمگین‌مان می‌کند.

ادامه مطلب »
از ما

انیسا دهقانی: «قطار چهارشنبه‌ها»

طره‌های آفتاب دم ظهر روی سروصورت متین فردوسیان می‌پاشید. وقتی کلاه نقاب‌دارش را از روی نیمکت برداشت، فوتش کرد و گذاشت روی سرش، یک‌ساعتی بود که نشسته بود آنجا. هر کس جز او بود، سرش را که برمی‌گرداند و دورتر را نگاه می‌کرد، ‌ می‌توانست شیروانی قرمز خانه‌ی سینا را ببیند. اما او فقط عصا را بالا و پایین برد و نوکش را طوری به زمین زد انگار می‌خواست چیزی را آن زیر بیدار کند.

ادامه مطلب »
از ما

مریم پژمان: اشتراک مبهم

مردی پنجاه و یک ساله و از طرفداران پر و پاقرص شما هستم. امیدوارم که به احترام ده سال بزرگتر بودن، نوشته‌های من را تا آخر بخوانید. این ایمیل را برای تعریف، تحسین یا مواردی از این قبیل برای شما فرستادم.

ادامه مطلب »
رویدادهای فرهنگی و هنری

زندگی یک زن مهاجر ایرانی در شمال اروپا: «یک روز با هفت‌هزار سالگان» رعنا سلیمانی در نشر ارزان

داستان روایتی است از یک روز از زندگی او به شیوه جریان سیال ذهن و با این تمهیدات خواننده می‌بایست با پیامدهای مهاجرت آشنا شود. در همان حال موضوعاتی مانند جوانی و سالخوردگی، احساس سرخوردگی، پوچی، مرگ‌خواهی و عشق درآمیخته با یأس یک انسان مهاجر ایرانی و مفهوم غربت و وطن بیان ادبی می‌یابد.

ادامه مطلب »
بانگ - نوا

بانگ نوا‖بانگ نما – سارا علیمحمدی: پنج سن و چهار خواب

نور مثل تیغه‌های چنگال افتاده بود لای جرز چشم‌هایش و تلاش می‌کرد راهی برای ورود باز کند. تنها بی‌رحمی نور نبود که به جانش افتاده بود؛ سوزش مرموزی توی دستش راه گرفته بود و بالا می‌آمد.

ادامه مطلب »
شعر

فرشته اقبالی: دلایل زن

فرشته اقبالی: کارشناس ارشد معماری اغاز فعالیت حرفه‌ای هنری از سال ۱۳۸۲ شاعر، نویسنده، عکاس فعال اجتماعی و شعر زن چاپ مجموعه شعر: “زن در

ادامه مطلب »
رویدادهای فرهنگی و هنری

«میمِ تاکآباد» نوشته نغمه کرم‌نژاد در بیان مفهوم و معنای «راز» و «معجزه»

مجموعه‌‌ داستان «میمِ تاکآباد» نوشته نغمه کرم‌نژاد در نشر آگه منتشر شد. این کتاب شامل ۱۲ داستان کوتاه است. برخی داستان‌ها پیرامون درماندگی انسان و امید به معجزه اتفاق می‌افتد.

ادامه مطلب »
از ما

الهام عیسی‌پور: فراسوی نیک و بد، سرشت راستین

رمان “باد ما را با خود برد”، روایت سه مقطع زمانی را با جهت‌گیری‌های سیاسی و تحلیل فرا رویه‌های فرهنگی پیش روی مخاطب می‌گذارد، روایتی از منظر زبان‌شناسی اجتماعی و الگوی تعدی، زاویه دید ایدئولوژیک، نظام باورها، ارزش‌ها و مقوله‌ها که بر پایه‌ی پارامترهای فرهنگی و عقیدتی استوارگشته است.

ادامه مطلب »
بانگ - نوا

زهرا پورعزیزی: فلز

وَ دست‌هایش را روی دهان روی سینه بالای کُسش گذاشته بود دوزانو نشسته نا-راحت مثل مجلس عزایی که در مسجدی محقّر وُ متروک دست‌هاشان را بالای آلت‌شان بگذارند وَ سر به پایین بیندازند سرها همه در خونْ –گوسفندْ– در خیرگیِ مشکی‌ها بگویند سلامْ بگویند غم وَ بر سرِ میمِ غم جرقّه‌ی فندکی روشن شود.

ادامه مطلب »
رویدادهای فرهنگی و هنری

انتشار ترجمه «قطار سریع‌السیر» فریبا وفی به زبان آلمانی و فارسی در برلین

داستان بیانگر روحیات یک مادر ایرانی در متن جامعه سنتی ایران است. زنی که توانایی انتخاب را از او گرفته‌اند، نمی‌داند به کجا تعلق دارد و مثل این است که زندگی او در فاصله بین دو ایستگاه اتفاق می‌افتد و هرگز هم به مقصد نمی‌‌رسد.

ادامه مطلب »