
«سر منشأ جهان» نوشته ژوان ناهید در نشر مهری
این داستانها با نگاهی عمیق به تجربههای انسانی نشان میدهند که چگونه ذهن انسان میتواند در مواجهه با انزوا، مهاجرت، تغییرات محیطی و فرهنگی، و فشارهای روانی حاصل از آن دچار فروپاشی شود.
این داستانها با نگاهی عمیق به تجربههای انسانی نشان میدهند که چگونه ذهن انسان میتواند در مواجهه با انزوا، مهاجرت، تغییرات محیطی و فرهنگی، و فشارهای روانی حاصل از آن دچار فروپاشی شود.
چکمههای مشکی بلندم را میپوشم و درِ کمد را میبندم، دری آهنی و زنگزده. روناک صدایم میکند. سر برمیگردانم. پشتم ایستاده و میگوید «حدیثَکَم، دهنمَهَنه وا کن.»
دلتنگ لهجه جنوبیات هستم دختر! گوش میکنم! تو فقط حرف بزن! چشمانم را میبندم و همان لبهای درشت عنابیات را تصور میکنم.
ادنا اوبراین، نویسنده شهیر ایرلندی در نود و سهسالگی درگذشت. مهمترین مضمون آثار او جایگاه زن در جامعه و روابط عاطفی محکوم به شکست است.
زنها جلو بنگاه جمع شدهاند. اکثرشان را نمیشناسم. روزبهروز بیشتر میشوند. بعضی از قدیمیها دیگر نمیآیند. عوضش بیشتر تازهکارها میآیند. چند تایی جوانسال هم میبینم.
در آب سرمهای رنگ پای قایق که سرمایش به دستهایم متصاعد میشد، و در گرگ و میش صبحی که معلوم بود به این زودیها سر نخواهد رسید.
از میدان ساعت به سمت خیابان الرِقه میپیچم مثل همیشه ترافیک است. تا انتهای بلوار میرانم تا به خیابان مکتوم میرسم. به دنبال جای پارک هستم که علی زنگ میزند.
مونرو یکی از مهمترین داستانکوتاهنویسان جهان بود. او جوایز بیشماری را به خاطر داستانهای کوتاهش دریافت کرده است. از جمله جایزه بوکر در سال ۲۰۰۹ و جایزه نوبل ادبی در سال ۲۰۱۳.
مادر جوراب ابریشمی سیاه را روی میز میگذارد. جوراب ابریشمی ساقهایی کلفت و پانما دارد. آنها شیشهای سیاهند. جوراب ابریشمی پاشنههایی ضخیم و گرد و پنجههایی ضخیم و نوکتیز دارد. آنها سنگی سیاهند.
«داستان خدیجه» سرگذشت زنی از زنان حاشیهنشین شهری است که فرودستیاش حتی در بین همگنانش او را وامیدارد که بر وضعیت موجود بشورد. اینکه کردار نهایی او را تاب بیاوریم یا نه، پرسشی است که پیش روی خواننده باز میماند.
شهابیان در این داستان سراغ شخصیتی آشنا رفته است؛ زن سرخپوش میدان فردوسی تهران. نویسنده با آشنازدایی از وضعیت این شخصیت، ما را با شخصیت دیگری آشنا میکند که سعی در کشف گریزپایی زن از همصحبتی و همرنگی با جماعت دارد.
میزگرد درباره داستان تمثیلی «جاده» به بررسی عناصر مختلف این داستان کوتاه میپردازد. داستان روایتگر سفر مسافران یک اتوبوس در جادهای متروک است که به دریاچهای میرسند و در آن غوطهور میشوند. تغییر زاویه دید از دانای کل به اول شخص، نمادگرایی جاده به عنوان مسیر زندگی، و دفترچه خاطرات خالی به عنوان نشانهای از زندگی تنزیسته زن ایرانی از جمله موضوعات مورد بحث بودند. حرکت دوباره اتوبوس و آبی شدن جهان نشاندهنده تحول و آغاز جدیدی در زندگی شخصیتها تلقی شد.
وولف بین دو شخصیت اصلی داستان و دو روی زنانگی، شخصیتی میسازد تا همچنان که از سلطه مردانه سرباز میزند، توان هنری مستقل زنانه را یادآور شود.
موسی میرود سمت مسجد کاشانک که دوباره آدیداس را بردارد. کجکی مینشینم روی موتور. کاشانک مثل شمیراننوِ ما نیست همه زلزل آدم را بپایند که آمار بگیرند.
از مهمترین ویژگی آثار وحیدی علاوه بر ارتباطپذیری، رویکرد به مضامینیست که معمولاً در داستاننویسی فارسی به آنها کمتر پرداخته میشود.
در زنان بدون مردان سخن بر سرِ سرگذشت پنج زن است. نقطهاشتراکِ آنها دغدغهی بکارت است؛ رنجِ پنهان و عریان از دغدغهای زنستیزانه و دردآور. آنها بر مبنای نگاههای متفاوتشان به هستی و عشق از ماجراهایی غریب میگذرند و فرجامهای گوناگون مییابند.
آب از رانهای ماهی شره کرد روی پاهایش. گمان کرد خودش را خیس کرده، دست برد زیر تنبانش. اما وقتی زیر دلش منقبض شد، قدمها را تندتر کرد تا از زمین سنگلاخی بگذرد.
کلمهی زیبایی در نظر ف با عشق، جدایی، دلشکستگی و جبر همراه شد و کلمهها آهنگی عاشقانه را در گوشش به صدا درآوردند.
چند ماهی است که با سوزان آشنا شدهام. میتواند شخصیت خوبی برای یک داستان باشد. تازگی در اداره ما استخدام شده. اعتماد به نفس و بحثهای دائمش با تام و کِن توجهام را جلب کرده است.
جنازهام را میبینم با آن پیراهن بنفش بلند و شال کرمرنگ دور کمر باریکم. پاهایم زیر بدن مردی است که صورتش را گلوله متلاشی کرده و ردِ خونش به زیر موهایم میخزد.
سفیرو نشسته بود روی تخته سنگ کنار شط؛ شماغ را پیچانده بود دور مشتش. حمدُ خوب می دانست که هربار اضطراب وجود سفیرو را دربر می گیرد همین کار را می کند.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.