شیدا محمدی: «تنت هذیان تختم باشد»

شیدا محمدی، شاعر، نویسنده و روزنامه نگار متولد تهران است. او فارغ التحصیل «زبان و ادبیات فارسی» است. و در حال حاضر دانشجوی دوره کارشناسی ارشد در رشته «علوم ارتباطات» در دانشگاه Purdue است.
شیدا محمدی شاعر مهمان دانشگاه یو.سی.ارواین کالیفرنیا و همچنین شاعر مهمان دانشگاه مریلند بوده است. او شش کتاب شعر و داستان در کارنامه کاری خود دارد که از آن جمله می توان به «عکس فوری عشقبازی» ۱۳۸۶، «یواش های قرمز» بهار ۲۰۱۵ ، «تا پلکم مژه می زند طاووس می شوی» در بهار۲۰۱۶ توسط مرکز ایران شناسی دانشگاه یو.سی.ارواین کالیفرنیا و همچنین این مجموعه که شامل ۵۰ شعر است با صدای شاعر و به همراه نوازندگی ویلون سل همایون خسروی توسط دانشگاه یو.سی.ارواین کالیفرنیا منتشر شده است.
Hug Me Against the Haze گزیده اشعار شیدا محمدی به انگلیسی است که توسط دانشگاه یو.سی.ارواین کالیفرنیا در پاییز ۲۰۱۷ منتشر شده است. مقاله تحقیقی «مفهوم وطن در شعر معاصر پارسی» از دستاوردهای همین دوره است. برخی اشعار او تاکنون به زبان انگلیسی، فرانسه، ترکی، کردی، عربی، آلمانی، سوئدی، اردو و چک ترجمه شده است. از فعالیت های مهم دوره روزنامه نگاری او می توان به دبیر صفحه «زنان» در روزنامه ایران و نیز دبیر تحریریه مجله فرهنگستان هنر و دبیر صفحه «خشت و سرشت» در مجله وطن اشاره کرد. او در پاییز ۱۳۸۲ ایران را ترک کرده است.

می ترسم این پاییز نبینمت

و برگ ها تلنبار در دهان کلبه ات

این کلید  نچرخد لای این همه تار عنکبوت    شکل کلاغی بزند  از در بیرون.

می ترسم لمست کنم    چروک بخوری در ابر     چشمت بخار شود

تنت هذیان تختم باشد   

برگردم ببوسمت    غبار شده باشی در خیال باد.

می ترسم صدایت کنم

مردم اسم قشنگت را بفهمند    زبان درختان را ببرند

من از گریه، سار شوم    سیاه سیاه.

می ترسم بیایی عروسیم    من توی پوست نگنجم   از آینه بزنم بیرون

سی مرغ  وُ چهل طوطی ی شاباش  برایم بیاوری

و من دیگر در تالار آینۀ شیراز نباشم         گنبد گمی باشم  

تو با باد صبا بروی          هدهدی ترا ببرَد به قلعۀ سیمرغ

مگر از رد آفتاب وُ ماه پیدایم کنی در انعکاس بلورهای سبا.

می ترسم این شاهنامه نا تمام بماند

اژدها بیاید سراغ بالینت    پر و بالت بسوزد و سیمرغ عطر تو را در آینه نشناسد

می ترسم تهمینه باشم و نبینمت دیگر

بازوبند سهراب را کسی به جا نیاورد     پسرانم را تیرباران کنند در تهران

این شاخ های شمشاد   تیرهای دوسر شوند    من سراپا چشم شوم به دیدارت

رستم به نیزه زار بماند و بیژن درون چاه.

می ترسم این پاییز به تاریکی ی خاطره ام فرار کنی

دختری بیابی سه ساله      یواش از نرده های مهتابی آویزان

مادرش  بسوزد در آفتاب   

و هیچ کس نباشد لباسش را    توی لاوک ماه    بشوید.

می ترسم به فرداها فرار کنی

خواهرم با شب و مهتاب بیامیزد     بچه اش را در شکم من پیدا کنند

تار تار مویم را کشف کنند   در مهمانسرای ماسوله   دورم لفاف سیاه بپیچند   سنگسارم کنند  در “افسانه ی بابا لیلا”.

می ترسم به خوابت بیایم       مثل عکس های سی سالگی 

یادت برود بیوه ی باد شده ام

برهنه ام کنی و ببینی   پستان هایم مثل دو ماه سیراب   می تابد  میان باغِ داغ تساها را

نبینی تنم خیالی همیشگی ست   بازوانم ابری سبک   که می لغزد به سمت و سوی تاریکی.

می ترسم این پاییز هم نبینمت

و رویای سرزمینی دور   مور مور کند در ناخن ها و انگشت هایی که گور می کند

از موازی خط ها بگذرم    دست هایم آواز بخوانند وقت عبور از گمرک    بوی وحشی قلبت را بشنوند میان لباس ها  

بوسه هایت را پیدا کنند در چمدانم      مجبورم کنند به اعتراف

که بگویم پناهگاه کلاغ ها را تو نشانم دادی  توی یک پاییز     و از آن روز تنم     بوی صابون گلنار می دهد.

از همین شاعر:

شیدا محمدی: نیمه‌ی روشن وجودم آبتین

بانگ

«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربه‌ها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته است.

شبکه های اجتماعی