
نویسندگی و آشپزی هر دو هنرهایی هستند که بر پایه خلاقیت، دقت و عشق به جزئیات استوارند. در هر دو زمینه، خلق یک اثر ماندگار نیازمند ترکیب درست عناصر مختلف است؛ همانطور که یک نویسنده با کلمات بازی میکند تا روایتی جذاب خلق کند، یک آشپز نیز با مواد اولیه و طعمها آزمایش میکند تا غذایی منحصربهفرد ارائه دهد. هر دو هنر بیانگر شخصیت خالق خود هستند و میتوانند احساسات مخاطب را برانگیزند، چه از طریق یک داستان عمیق یا یک غذای خوشمزه.
از سوی دیگر، هر دو هنر نیازمند صبر، تمرین و تسلط بر فنون پایه هستند. یک نویسنده، مانند یک آشپز، باید ابتدا اصول اولیه را بیاموزد تا سپس بتواند قوانین را به نفع خلاقیت خود زیر پا بگذارد. همچنین، هر دو حرفه مستلزم درک مخاطب هستند؛ نویسنده باید بداند چه لحنی خواننده را جذب میکند و آشپز باید بداند چه ترکیبی از طعمها میتواند مهمان را شگفتزده کند. در نهایت، چه در نویسندگی و چه در آشپزی، نتیجه نهایی یک تجربه غنی و بهیادماندنی است که میتواند روح را تغذیه کند.
به تازگی در آلمان کتابی منتشر شده است: Kafkas Kochbuch. (کتاب آشپزی کافکا). این کتاب عادات غذایی او را کاوش میکند و دریچهای به زندگی شخصی این نویسنده باز میکند و علاوه بر آن برای درک حدود تاثیرپذیری هدایت از کافکا هم مفید است.
فرانتس کافکا، نویسنده نامدار چکتبار، نهتنها بهخاطر آثار ادبیاش مانند «مسخ» و «محاکمه» شناخته شده است، بلکه رژیم غذایی گیاهی و سالم او در اوایل قرن بیستم نیز توجهبرانگیز است. مقالهای از مجله اشپیگل به بررسی عادات غذایی کافکا و تأثیر آن بر درک شخصیت او میپردازد. کتاب «Kafkas Kochbuch» (کتاب آشپزی کافکا) نوشته دنیس شِک و اِوا گریتزمن، با تکیه بر یادداشتهای روزانه و نامههای کافکا، تلاش میکند از طریق عادات غذایی او به روانشناسی این نویسنده نفوذ کند.
کافکا از حدود سال ۱۹۰۰ رژیم غذایی گیاهی را دنبال میکرد:گیاهخواری در آن زمان نوعی سرکشی علیه فرهنگ غذایی غالب، بهویژه در برابر پدرش که عاشق گوشت بود، محسوب میشد. او به غذاهای ساده و سالم مانند آجیل، میوههای خشک، ماست و سبزیجات علاقه داشت. در نامهای به فیلیسه باور در سال ۱۹۱۲، کافکا با اشتیاق از وعده شام شامل ماست، گردو، خرما، انجیر، انگور، موز و پرتقال مینویسد و آن را «هیجانانگیز» توصیف میکند. اما رابطه او با غذا پیچیده بود. یادداشتهایش در سال ۱۹۱۰ از «ناامیدی از بدن و آیندهاش» خبر میدهند، که نشانههایی از اختلال در غذا خوردن یا حتی احتمال گرسنگی خودخواسته را مطرح میکند.
کتاب «Kafkas Kochbuch» بر اساس «کتاب آشپزی بهداشتی» ساناتوریوم دکتر لامان در درسدن نوشته شده است، که کافکا چندین بار در آنجا اقامت داشت. این کتاب شامل دستور پختهایی است که کافکا از خدمتکاران خانه پدریاش میخواست تهیه کنند، مانند «کراوتاشترودل» (رول کلم سفید) و «کلوچه مصری» با سس آلو.

نویسنده مقاله، فردیناند دایک، برخی از این دستورها را امتحان کرده و نتایج را گزارش میدهد. برای مثال، کراوتاشترودل، با وجود سادگی، فاقد طعم قوی بود و دایک برای بهبود آن از سس تریاکی (Teriyaki Sauce استفاده کرد. یا کیک مورد علاقه کافکا، که به اشتباه «گوگلهوپف» (gugelhupf) نامیده میشود، یک بیسکویت سبک و شیرین است که بدون خمیرمایه و شیر تهیه میشود و به نظر یک دوست، «کیک بچهگانه» است.
این غذاهای ساده، در زمان خود پیشرو بودند. استفاده از سبزیجات، حبوبات، روغن زیتون و کاپر در سال ۱۹۰۳، نشاندهنده رویکردی مدرن به تغذیه است که با رژیمهای امروزی شباهت دارد. اما برخی دستورها، مانند فرنی برنج بدون ادویه یا سسهای سنگین، به نظر دایک بیروح و کافکاییاند. نویسندگان کتاب از تغییر دستورها خودداری کردهاند تا اصالت آنها حفظ شود، هرچند پیشنهاد میدهند بهجای چربی نارگیل (محبوب در آن زمان) از کره یا روغن زیتون استفاده شود.
عادات غذایی کافکا نهتنها از سلامتطلبی او حکایت دارند، بلکه به کشمکشهای خانوادگیاش نیز اشاره میکنند. در «نامه به پدر»، او از فضای سنگین میز غذا و فشار پدرش برای سریع خوردن شکایت میکند. کافکا همچنین به میلنا یزنسکا مینویسد که باید بهاندازه گوشتی که پدربزرگش (قصاب) ذبح کرده، از خوردن گوشت پرهیز کند. این نشاندهنده نوعی طغیان علیه سنت خانوادگی است. او همچنین با مشکلات گوارشی و وسواس بدنی دستوپنجه نرم میکرد و در نامهای به ماکس برود از پرخوری و تلاش برای «چاق شدن» سخن میگوید، که به نظر نشانهای از آشفتگی روانی است.
کافکا همچنین به «فلتچرینگ» (جویدن طولانی هر لقمه) علاقه داشت، روشی که از هوراس فلتچر، مبلغ سلامت آمریکایی، گرفته شده بود. او از این روش نهتنها برای سلامت، بلکه برای آزار دادن پدرش استفاده میکرد. حس طنز کافکا در نامههایش نیز آشکار است، مانند زمانی که پس از خوردن ماهی ساردین با احساس گناه مینویسد: «من ساردینها را خوردم، نه آنها مرا.»
در مجموع این کتاب و غذاهای آن دریچهای به شخصیت کافکا باز میکنند: مردی لاغر، با چهرهای جدی اما طنزی ظریف، گرفتار درگیریهای درونی و خانوادگی، اما مشتاق به زندگی سالم. گرچه کافکا در ۴۰ سالگی بر اثر سل درگذشت، رژیم غذاییاش به طرز شگفتآوری با استانداردهای امروزی سازگار است. تجربه پخت غذاهایی مانند کلوچه مصری، که برخلاف انتظار خوشطعم بود، نشان میدهد که این دستورها، اگرچه ساده، ارزش کاوش دارند. این مقاله و کتاب، کافکا را نهفقط بهعنوان نویسندهای مرموز، بلکه بهعنوان انسانی با دغدغههای روزمره و طنزی گیرا به تصویر میکشند.