این شعر تقدیم به”قیامت دخترانِ ایران”مهسا نیکا سارینا و… و به پسرانِ آزادی ایران به مادرانِ دادخواه و جان باختگانِ آبانِ۱۳۹۸ و مرگ دلخراش مادری بنام آذرِ میرزاپور زهابی پرستاری خودسرپرست که چهار فرزند داشت و در آبان ۹۸ مستقیم به قلب او شلیک کردند.
قول میدهم
خون پاشیده را بکارم و تا جان ِمنتشر در بدن دارم
سبز در خاک فریاد بزنم
من مادرِ ناتمامم ِتمام ِایرانم
من قول میدهم هنگامِ برگشتن به خانه
برگردم
و از قلب تیر خوردهام بپرسم
کدام گلوله کدام گلوله است که نداند
قلبِ من زیر دستِ هیچ دستی پنهان نمیماند
هزار وُ سیصد نود وُ هشت هزار هزار آبانِ در راهم
من دست وُ پا زدم در خون که بپیچم به زندگی
این تولد چرا به خانهام نمیرسد آزادی؟
من از نیزاران تا خیابانهای سر بسته
خونسرد با خونِ سردم از گلولهای داغ عمیق بر آسفالت حرف میزنم
من از یک چای تازهِ دم به آغازِ خانهای دلگرم
به آرامی مادری به خون تپیده خونسرد با شما حرف میزنم
من قول میدهم از پاشیدنِ پاییز
از تنی خونسرد برگ به برگ از پاییزِ خونریز برگردم
من اهل کوهستانم
دیدار مرا به کدام قیامتِ نداشته میسپارید؟
من دو دیدارِ ناتمام از تمامِ ایرانم
آهای دخترانِ قیامتِ ایران دخترانِ مهرگان وُ شهریور
ماهِ مهسا نیکا سارینا
دختران کُرد وُ لُر اَسرا،
من آذرم پرستار ناتمامِ شب از تمامی روزم
من با دو پستان دریده از چهار بوسهی به جا مانده،
من اهل کوهستانم درد کشتگان را میدانم
بگو نرخِ مرگ چند ؟
گلولههای قلبی
گلولههای مغزی
زن چند؟
مرد چند؟
پرستار چند؟
کارگر چند؟
دانشجو چند؟
کودک چند؟
نرخِ یک گلوله
بر مدار یک ماه
یک زن
یک پرستار
با دو نوبت کار و کار…………………………… و چهار فرزند چند؟
صبر کنید
بر مدارِ ماه
همه چیز از مزدِ دستهای من گرانتر است
صبر کنید
من از جسدم نمیگذرم
کشتهای گرانم اگر گمنامم
من دو نوبت انسانم
و تا آخرین قطرهی پاشیده به اقساط بلند مدت،
جانم را پرداخته ایستادهام
من از چهار جهت به مادگی دایرهام
زنم مادرم خواهرم به دخترانِ خیابانِ انقلاب
آمدم یک چای تازه دم به این حصار اجارهای
از این جانِ بردست مانده بپیچم به زندگی
من مهمانِ تولدم بودم
پشتِ قطارهای متوقف زنان نمیدانم چه کسی صدایم زد: آتش
من با گردِی آبان نسبتی چهار فصل دارم
آهای دخترانِ قیامت ایران
مادرانِ ناتمامِ تمامِ ایران
من از چهار جهت به شادیهای سوگوارِ انسان
به گیسِ بریدهی زنان و بوسه بر مزارها و مزارها و مزارها
فرزندانم را به کهن ملتِ عاشق، عاشق و بیدار میسپارم