علی حسینی: بوی اسکناس
در طول زندگی مشترکمان کشمکشهای زیادی داشتیم، پنج سال تمام، تا این آخریناش که بر سر پنیر دلمه —کاتج چیز— پیش آمد. پنیر فاسد شده
در طول زندگی مشترکمان کشمکشهای زیادی داشتیم، پنج سال تمام، تا این آخریناش که بر سر پنیر دلمه —کاتج چیز— پیش آمد. پنیر فاسد شده
آنجا که مردمان زیادند و دستهایشان خالی، آنجا که حبههای سم در آب شان سریز، آنجا که خانه در دره به زندان کثیف و نمناک منتهی میشود، آنجا که چهره جلاد همیشه به خوبی پوشیده است، آنجا که گرسنگیِ زشت است و جانها فراموش شده ،آنجا که سیاه رنگ است و هیچ کدام به شمار نمیآیند
روسریات رامیکشی روی سرت و از خانه میزنی بیرون. سر چهارراه میایستی تا چراغ راهنما راهت بدهد، ولی یکهو از خودت میپرسی که آنجا چه میکنی و در آن گرمای جهنمی چه میخواهی، آنهم توی مانتو سیاه و عرقی که از چهار بندت راه انداخته و دارد در تبی ۴۰ درجه میسوزاندت.
رُی مونتگومری دوست میداشت خودش را آر. ام معرفی کند، (Rare Man) -مرد نادر-جوانتر که بود این را به رخ دوستانش میکشید و خودش را هم خوششانسترین مرد میدانست.
داستان فارسی با زبانی غیرتخصصی آغاز میشود. اصلا زبان فارسی آن امکانات لازم را برای داستانپردازی در قالب مدرن ندارد. ندارد یعنی از لانگ زبان به در کشیده نشده. چرا میگوییم فارسی زبان تخصصی داستان نیست؟ (در حالی که تخصصی شعر هست.)
شهاب حسینی، بازیگر و کارگردان سینما در مستندی ۱۲۰ دقیقهای با توجه به انقلاب نوین مردم ایران، حاکمیت را خطاب قرار داد و گفت اعتراضات ماههای اخیر در ایران پرداخت و گفت:«اجازه بدهید بگوییم میسوزد، درد میکند، اجازه بدهید بگوییم داریم خفه میشویم. از چه میترسید؟»
فرزند دلبندم، نوروز امسال نیز مانند نوروزهای دیگر در کنار ما نیستی. به مناسبت این ایام خجسته بستهاى کوچک را به ارمغان برایت میفرستیم که در آن این هدایا را میبینى.
شعر شوکا حسینی سرشار از جسارت و تازگی است و تصویرگر زندگی فکری، اجتماعی و سیاسی دوران ما با رویکردی فمینیستی. در عین تجربهگرایی در فرم، از میراث غنی زبان و ادبیات فارسی هم غافل نیست و ترکیب این دو سبب شده که شعری خواندنی، اندیشهورز، جاندار و سرزنده بیافریند.
نویسنده رمانهای «بادبادکباز» و «هزار خورشید تابان» این پرسش را در برابر دولت آمریکا قرار داده است:«چه کسی از مردان، زنان و کودکانی که پشت سر جا ماندهاند حفاظت میکند؟»
دریافتهایم که هیچ انسانی برابرتر از انسانی دیگر نیست و حقوق انسانی فلسطینی و اسراییلی یکسان و همارزشاند.
بانگ همگام با مردم به جنبش آزادیخوانه مردم ایران متعهد است. زیر عنوان «زن، زندگی آزادی» در دوسیهای، گزیدهای از برخی مطالب این روزهای پرتب و تاب را میخوانید. این دوسیه همچنان ادامه دارد.
زنی با چشمان درخشان، کاغذی به دست رخشان داد. رخشان نوشتهی روی کاغذ را برای دخترش خواند. «نمیخواهیم به بهشت اجباری برویم. ما بهشت خودمان را در این جهان خواهیم ساخت. نترس، تنها نیستی. ما را پیدا کن»
طرههای آفتاب دم ظهر روی سروصورت متین فردوسیان میپاشید. وقتی کلاه نقابدارش را از روی نیمکت برداشت، فوتش کرد و گذاشت روی سرش، یکساعتی بود که نشسته بود آنجا. هر کس جز او بود، سرش را که برمیگرداند و دورتر را نگاه میکرد، میتوانست شیروانی قرمز خانهی سینا را ببیند. اما او فقط عصا را بالا و پایین برد و نوکش را طوری به زمین زد انگار میخواست چیزی را آن زیر بیدار کند.
این بیانیه به امضای برخی از نویسندگان و شاعران سرشناس مانند محمد محمدعلی، شهریار مندنیپور، علی باباچاهی، پرتو نوریعلا، علیرضا بهنام، ریرا عباسی، خسرو دوامی، مهرنوش مزارعی، محمود فلکی و بسیارانی دیگر رسیده است. بسیاری از نویسندگان و شاعران هم با این استدلال که نمیتوان اقتصاد نشر را معوق گذاشت از امضای این بیانیه خودداری کردند.
بیش از ۶۰۰ نویسنده و شاعر ایرانی در بیانیهای اعلام کردند که شرایط در ایران به گونهای شده است که نه تنها جامعه تا «مرز فروپاشی» پیش رفته بلکه شهروندان، حتی کودکان و نوجوانان تأمین جانی ندارند.
پیکرهای درهم تنیدهی تابلو و ذوقذوقِ آفتابسوختگیِ کمرش، آخرین تصویر زن و مردی را به یادش میآورد، که آن شب، نیمهبرهنه و رنجور به بیرون از قاب پنجره خیره بودند. خیره به سیاهی آن سویِ پنجره و خیابان.
با مرگ فریدون تنکابنی ادبیات معاصر ایران یکی دیگر از بازماندگان نویسندگان دهه چهل خود را از دست داد. از او هیجده اثر به یادگار مانده است.
۳۶ سال از اعدامهای تابستان ۶۷ میگذرد، اما تابستان تنها فصل اعدام در جمهوری اسلامی و زندان تنها مکان جنایت نبود و نیست.
هراس انسان از مرگ، مضامینی تازه نیستند. آن چه میتواند نسبتآ بدیع جلوه کند، انطباق جنبی این مضامیناند بر تار و پود جامعهای که خود را، لجوجانه و کودکوش، تافتهی جدا بافتهای می داند و درانتها و بویژه پیگیری آنها در بطن ادبیات مدرن ما.
بازیگرها روی صحنه در هم میلولند؛ هر کدام برای خود راه میرود؛ انگار در یک کوچهی شلوغ؛ کسی با کسی نیست؛ بعضی ترانهای را که پخش میشود زمزمه میکنند، بعضی فقط راه میروند.
روانشناس رمان کیکاووسی نه تنها میکوشد با پرسشهای مکرر خود به معمای قتلهای عجیب پی ببرد، بلکه از منشی خود – که از شمّ پلیسی هم بیبهره نیست – میخواهد متهم را دنبال کرده، مدارکی جهت اثبات جرم متهم بیابد و در واقع، نقشی معادل “کارآگاه” به او میدهد.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.