بهروز شیدا

از ما

بهروز شیدا: «که گاه تنها مرهم درد، آرزوی درمان است» – چرخشی گِرد رمان روز سیاه کارگر، نوشته‌‌ی احمدعلی خداداده؛ پیش‌گفتار و پانوشت‌ها: ناصر مهاجر، اسد سیف

بختیار در ماه قربان سال ۱۳۰۰ قمری در قریه‌ای در کردستان به دنیا آمده است. پدر بختیار الله‌داد نام دارد؛ مادرش جهان؛ خواهر کوچک‌‌‌اش شیرین.

ادامه مطلب »
بانگ - نوا

دومین سالگرد جمعه خونین – بهروز شیدا: «هستی‌ی ما رفته است»؛ خوانش تکه‌هایی از فاجعه‌ی قتل هستی‌ نارویی در چند خط

هستی نارویی در آستانه‌ی هفت ساله‌گی در جمعه‌ی خونین زاهدان براثر گاز اشک‌آوری که مرگ‌سرشتان جمهوری‌ی اسلامی پرتاب و پخش می‌کنند، کشته می‌شود. او نهالی است که پیش از آن‌که پربار شود، درو می‌شود. نقش او در غروب جمعه‌های زاهدان می‌چرخد.

ادامه مطلب »
از ما

بهروز شیدا: «آوازِ دورِ خونین‌شبان شاید؟» – چهار رمانِ شکارِ کبک، پنجاه درجه بالای صفر، لب بر تیغ، خنده‌ی شغال در چند نگاه

به چه چیز در این چهار رمان نگاه می‌کنیم؟ چه‌گونه نگاه می‌کنیم؟ به حضور مرگ نگاه می‌کنیم؛ به رابطه‌ی عشق و مرگ. به چهار رمان شکار کبک، پنجاه درجه بالای صفر، لب بر تیغ، خنده‌ی شغال در چهار آینه نگاه می‌کنیم: درک زیگموند فروید از رانش مرگ، درک ژاک لاکان از رانش مرگ،  اندیشه‌ی ژان پل سارتر، اندیشه‌ی فریدریش نیچه. آن‌گاه؟

ادامه مطلب »
از ما

بهروز شیدا: «یکی زخمِ دیگری را لگد می‌کند» – خوانشی از رمان مستانه خانوم، نوشته‌ی شیرین کبیری

می‌خواهیم رمان مستانه خانوم، نوشته‌ی شیرین کبیری، را‌ بخوانیم. می‌خواهیم چند وتر از دایره‌ی یک هستی‌ را در آینه‌ی سخنانی دیگر به‌‌کوتاهی‌ بخوانیم.

ادامه مطلب »
از دست ندهید

بهروز شیدا: دست‌های خسته‌ی نویسنده‌گانِ خرابِ کافه‌ها

در هر دو رمانِ کافه رنسانس، نوشته‌ی ساسان قهرمان و اتفاق آنطور که نوشته می‌شود می‌افتد، نوشته‌ی ایرج رحمانی کافه‌ای هست که پاتوق آفریننده‌ی یک رمان است. مشتریانِ دو کافه‌ی کافه رنسانس و اتفاق آنطور که نوشته می‌شود می‌افتد، ماجراهایی یک‌سان را نمی‌زیند. خاکی که این دو کافه بر آن روییده‌اند اما از یک زمین اند. واژه‌ها بسیار اند: کافه، خاک، زمین، تخیل، اتفاق.

ادامه مطلب »
از ما

بهروز شیدا: «ای گشوده‌گی‌ی خیال کمک!» – نوعی گذرِ کوتاه از گفت‌وگوی رمان مهاجر و سودای پریدن به دیگر سو، نوشته‌ی علی نگهبان و چرخ‌دنده‌ها، نوشته‌ی امیر احمدی آریان

حالا یک بار دیگر می‌خواهیم به‌کوتاهی از گفت‌وگوی دو رمان گذر کنیم. از گفت‌وگوی رمان مهاجر و سودای پریدن به دیگر سو، نوشته‌ی علی نگهبان و رمانِ چرخ‌دنده‌ها، نوشته‌ی امیر احمدی آریان. می‌خواهیم چشم و گوش تیز کنیم بر تقدیرهای دو شخصیتِ این رمان و دو شخصیتِ آن رمان.

ادامه مطلب »
از ما

بهروز شیدا: «نقش‌ دویی در چشم خیال»، مقایسه‌ای میان شعر کلاسیک فارسی و نقاشی‌ی کلاسیک ایرانی ‍

در این جستار می‌خواهیم به روندهای تکامل دو «نوع» شعر و نقاشی‌، در ایران بعد از اسلام بیندیشیم. می‌خواهیم به نقش‌هایی بنگریم که روند تاریخ بر پیکر این دو «نوع» هنری به‌ جای گذاشته است. می‌خواهیم چرایی‌ی تفاوت روند‌های تکامل این دو «نوع» هنری بیندیشیم.

ادامه مطلب »
از دست ندهید

بهروز شیدا: «شبنم و شیر در پستان‌های نیلوفر»، حاشیه‌ای بر زنان بدون مردان، نوشته‌ی شهرنوش پارسی‌پور

در زنان بدون مردان سخن بر سرِ سرگذشت پنج زن است. نقطه‌اشتراکِ آن‌ها دغدغه‌ی بکارت است؛ رنجِ پنهان و عریان‌ از دغدغه‌ای زن‌ستیزانه و دردآور. آن‌ها بر مبنای نگاه‌های متفاوت‌شان به هستی و عشق از ماجراهایی غریب می‌گذرند و فرجام‌های گوناگون می‌یابند.

ادامه مطلب »
از ما

بهروز شیدا: «نقشِ قاپ ما کِی نشیند؟»، گردشِ کوتاه چند نگاه بر رمان سه قاپ، نوشته‌ی زکریا هاشمی

می‌خواهیم رمانِ سه قاپ، نوشته‌ی زکریا هاشمی، را بخوانیم. می‌خواهیم کمی به پرسش‌هایی نزدیک شویم که متن سه‌ قاپ در برابر خواننده می‌گسترد. می‌خواهیم از نگاه‌های دیگرانی کمی به متن سه قاپ بنگریم. می‌خواهیم کمی ازمتن سه قاپ بپرسیم.

ادامه مطلب »
بانگ - نوا

سالگرد قتل حکومتی کومار درافتاده – بهروز شیدا: «کومار ما رفته است»

کومار در آیینی قربانی می‌شود که در آن فریاد آرزوی بذر و باران هم‌خوانی نمی‌شود. حدیث حادثه از هیچ سر برمی‌آورد. شلیک خشک‌خواهان صحنه و سکانسی می‌سازد که او بی‌شرکت در هم‌خوانی‌ی‌ یاران هم‌‌راه، صدایش می‌برد.

ادامه مطلب »
از دیگران

بهروز شیدا: «زیر آسمانِ سرگردانی»، نیم‌نگاهی به تصویر انسان در گوشه‌ای از ادبیات سوئد در سال‌های پایانی‌ی قرن نوزدهم و سال‌های آغازین قرن بیستم

   آخرین تصویر آگوست استریندبرگ شاید تمثیل همه‌ی ادبیات سوئد در سال‌های پایانی‌ی قرن نوزدهم و سال‌های آغازین قرن بیستم است؛ تمثیل تنهایی‌ی مردان و زنانی که در جست‌و‌جوی معنای انسان در گذرگاه زمان سرگردان مانده‌اند.

ادامه مطلب »
ابوالفضل آدینه‌زاده، پوستر: ساعد
بانگ - نوا

بهروز شیدا: «ابوالفضل ما رفته است» – خوانش تکه‌هایی از فاجعه‌ی قتل ابوالفضل آدینه‌زاده در چند خط

شباهنگام از سکوت تا خُرخُر خفقان با کدام هق‌هق برود. همه باید بدانند پسر در دام شفق‌سوزان سر سودایی داده است. ابوالفضل ما به گلوله‌ی رنگین‌‌کُشان رفته است. ابوالفضل ما رفته است.

ادامه مطلب »
عباس صفاری (زاده ۱۳۳۰ – درگذشته ۷ بهمن ۱۳۹۹) [۱] شاعر، طراح، نقاش، و مترجم ایرانی بود که در ایالات متحده آمریکا زندگی می‌کرد. او در بهمن ۱۳۹۹ به دلیل ابتلا به بیماری کروناویروس ۲۰۱۹ در آمریکا درگذشت. نشریه ادبی بانگ یاد و خاطره او را گرامی می‌دارد.
از ما

بهروز شیدا: خوابِ سپید در قابِ سیاه- نگاهی کوتاه به هفت شعرِ مصور – عینی‌ی کتابِ دوربین قدیمی و اشعار دیگر، نوشته‌ی عباس صفاری

در کتاب دوربین قدیمی و اشعار دیگر، نوشته‌ی عباس صفاری تابلوهای بسیاری بر آلبومی پُرپرنده و باران چسبانده شده‌اند؛ شعر – نقاشی‌هایی که کلمه را ابزار آفرینش نقش کرده‌اند؛ نقش را ابزار عریان کردنِ زبان. رابطه‌ی این شعر – نقاشی‌ها و زبانِ استعاری چیست؟

ادامه مطلب »
بانگ - نوا

بهروز شیدا: «نیمای ما رفته است» – خوانش تکه‌هایی از فاجعه‌ی قتل نیما شفق‌دوست در چند خط

نیمای ما رفته است. پدر فرصت برگذشتن سینه‌خیز از گذر مرگ نیما نمی‌تواند. بر دست‌های او که از داربست‌ها و آجرها پینه‌ها دارند، رد خنجر غم غوغا می‌کند.

ادامه مطلب »
جانباختگان کودک

بهروز شیدا: «سارینای ما رفته است»، خوانش تکه‌هایی از فاجعه‌ی قتل سارینا اسماعیل‌زاده در چند خط

سارینای ما در هجوم زجربارانِ چشمه‌کُشان رفته است. سارینای ما رفته است. زبان باید به ساز نیرنگ بچرخد. جذام فریب باید دهان ویران کند. صدای حقیقت باید در تابوت مرگ سارینا بماند در جامه‌ی ترجیع‌بند جعل.

ادامه مطلب »
Elyad_Rahmanipour2
بانگ - نوا

بهروز شیدا: «ایلیاد ما رفته است» – خوانش تکه‌هایی از فاجعه‌ی قتل ایلیاد رحمانی‌پور در چند خط

ایلیاد خودکشی نکرده است. مرگ‌سرشتان جمهوری‌ی اسلامی او را کشته‌اند. ایلیاد سترگ تن‌آوری است که روایت مرگ‌اش تحریف می‌شود؛ چرایی‌ی یغمای جان جویای بلندایش.

ادامه مطلب »
بانگ - نوا

بهروز شیدا:امید ما رفته است، خوانش تکه‌هایی از فاجعه‌ی قتل امید سارانی در چند خط

امید سارانی، پسر سیزده ساله، یکی از بسیارانی است که به تیر مرگ‌سرشتان جمهوری‌ی اسلامی در نمازگاه کشته می‌شود. او شوقی است که پیش از آن‌که مقصود بیابد، زیر دندان مرارت‌تباران جویده می‌شود؛ مرادجویی که به شلیک نامرادی‌خوانان جان می‌دهد. تکه‌هایی از فاجعه‌ی قتل امید را در چند خط بخوانیم.

ادامه مطلب »
بانگ - نوا

بهروز شیدا: اسرای ما رفته است -خوانش تکه‌هایی از فاجعه‌ی قتل اسرا پناهی در چند خط

اسرا پناهی، دختر پانزده ساله، ۲۰ مهرماه ۱۴۰۱ در حمله‌ی مرگ‌سرشتان جمهوری‌ی اسلامی به دبیرستان شاهد در شهر اردبیل کشته می‌شود. اسرا اشک اندوه از رنج زخم‌ها و خواست پرشور التیام است که زخم مرگ نصیب می‌برد؛ به دام ریسمان رنج‌بافان می‌افتد.

ادامه مطلب »