
«پدرم کالیگولا را میکُشد»،نوشته علیرضا جوانمرد در نشر رها
نشر رها رمان «پدرم کالیگولا را میکُشد»، نوشتهٔ علیرضا جوانمرد را منتشر کرد. این رمان در فوریهٔ ۲۰۲۵ در دانشگاه نورث ایسترن واقع در شهر
نشر رها رمان «پدرم کالیگولا را میکُشد»، نوشتهٔ علیرضا جوانمرد را منتشر کرد. این رمان در فوریهٔ ۲۰۲۵ در دانشگاه نورث ایسترن واقع در شهر
این داستان از طریق تصاویر زنده، خواننده را به درون دنیای موسیقی جاز و زندگی سیاهپوستان آمریکا میبرد. از نظر تاریخ موسیقی، این داستان بازتابی از نقش موسیقی جاز و بلوز در مبارزه برای حقوق مدنی و هویت فرهنگی سیاهان است. در نهایت، این داستان نه تنها یک اثر ادبی قدرتمند، بلکه یک سند تاریخی و اجتماعی است دربارهی مقاومت، هویت و تلاش برای آزادی.
رمان «روی نُت بمان» اثر اکرم پدرامنیا، بازآفرینی مدرنی از تراژدی آنتیگونه سوفوکل، روایتی از تلاش یک پزشک زنان، برای بازپسگیری و خاکسپاری جنازه برادر اعدامشدهاش در بستر حوادث سال ۱۳۶۷ است. این رمان با دو راوی، گردی و سودی، تضاد میان عدالتخواهی و حفظ حیات را کاوش میکند و با تکنیکهای ادبی خلاقانهای چون شکستن دیوار چهارم، تصویرسازی سورئال، و روایت غیرخطی، تاریخ ناگفتهای را از منظر زنانه و با نگاهی فرامیهنی به قربانیان ستم در سراسر تاریخ پیوند میزند.
در «دستمال گلدار» شاعر در مرز میان مرگ و زندگی، به دنبال امیدی نیلوفرگونه از دل مرداب است. شعر با طنز تلخ فقدان و تلاش برای یافتن معنا در پایان عمر را روایت میکنند.
بِیجاری در این داستان مهاجرت را نه به عنوان یک رویداد، بلکه به عنوان فرآیندی مداوم از جستجوی معنا در فضایی بیگانه به تصویر میکشد. شخصیتهایی مانند چارلی و جاستین نشان میدهند چگونه جامعهی مهاجرپذیر، خود حاشیهنشینانی تولید میکند که در جستجوی ارتباطاند.
غزل نخست با تصاویر پرتوان روحیهی مقاومت و امید را در برابر تاریکیها ترسیم میکند. غزل دوم اما با نوستالژی زیباییهای ازدسترفته آغاز میشود و جهانی آرمانی را توصیف میکند که گویا تنها با “یک دم نغمهخوانی” میتواند بازآفریده شود. این دو غزل در کنار هم، دو روی یک سکهاند: ستایش پایداری در تاریکی و حسرت رویشهای محققنشده.
تجربهی شخصی کمی دربارهی سانسور پیش از انقلاب ۵۷ دارم. هفده هیجده سالگی برای سردرآوردن از پیچ و خم سانسور و سیاست زود بود. اما من نوشتن داستان را زود شروع کردم. سالهای ۵۵ و ۵۶ مجلهای ادبی ـ هنری به اسم «رستاخیز جوان» چند تایی داستان از من چاپ کرد. اما یک مقالهی کوتاه که اشاراتی داشت به محدویتهای نویسندگان ایرانی و داستانی که موضوعش مراسم تعزیه بود چاپ نکرد. نگفتند چاپ نمیکنیم، گفتند گم شده. آنوقتها در تحریریهها گویا «گمشدن» واژه آشنایی بود. اسم مستعار سانسور.
این داستان نقدی عمیق بر نظامهایی است که انسانها را به ابزار مصرفی تبدیل میکنند و با وعدههای پوچ، مانند زمین و افتخار، زندگی و آینده آنها را نابود میسازند. پایان داستان، نمادی از ناامیدی مطلق و فروپاشی انسانیت در برابر بیعدالتی و بیپناهی است.
اهیری با انتخاب زبان ایتالیایی، تجربهی مهاجرت و یادگیری زبان جدید را بازتاب میدهد و با توصیفات دقیق و سبک نگارشی ساده اما عمیق، پیچیدگیهای زندگی مهاجران و تعاملات زبانی و فرهنگی را به تصویر میکشد. مقدمهی کتاب، روایتی شخصی از چالشها و شگفتیهای یادگیری زبان ایتالیایی است که بهعنوان دریچهای به داستانهای مجموعه عمل میکند.
تصویر روی دیوار شامل سایه یک ستون خیابانی است همراه با عبارت «میخواهم همان چیزی باشم که در من دیدی».
گروهی از شاعران سرشناس با کارزار «شعر زندگی در برابر اعدام» با کمپین سهشنبههای اعتراضی زندانیان، همراه شدهاند. اشعار کارزار در بانگ هم منتشر می شود. گروه دوم اشعار با شعرخوانی تصویری آرش معمار، آرش چاکری، هنگامه هویدا، نگین آرامش و آرش نصرتاللهی.
این داستان تنهایی و جستوجوی معنا در زندگی ایزاک را روایت میکند؛ انسانی سرگردان میان رؤیا و واقعیت که نه به خشکی تعلق دارد و نه به دریا. ظهور موتورسواری اسرارآمیز که روی آب حرکت میکند، نمادی از امید و امکان گذر از محدودیتهاست، اما پایان داستان با بازگشت ایزاک به تنهایی و تقلای بیثمرش (تلاش برای پرواز مانند پرنده) نشان میدهد که گریز از شرایط موجود نه با معجزه، که با پذیرش خود و واقعیت ممکن است.
صدها نویسنده از بریتانیا و ایرلند در نامهای سرگشاده به شدت از اسرائیل انتقاد کردند: آنها ضمن محکوم کردن یهودستیزی، حمله به مردم نوار غزه را نسلکشی توصیف کردند.
نگنگی وا تیونگاو، نویسنده کنیایی و از پیشگامان ادبیات پسااستعماری، در ۸۷ سالگی درگذشت. او با نوشتن به زبان بومی گیکویو، بر حفظ هویت فرهنگی در برابر سلطه استعماری تأکید کرد. آثار او مانند «گریه نکن، کودک» و «شیطان بر صلیب» به کاوش پیامدهای استعمار و نابرابری پرداختند. تجربه زندان و تبعید او در دوران دیکتاتوری، نشاندهنده مقاومتش در برابر سانسور بود. میراث او، چارچوبی برای مبارزه با سرکوب و حفظ زبانهای بومی ارائه میدهد که همچنان الهامبخش است.
مقاله علی رحمانی با تکیه بر نظریهٔ هانری لوفور استدلال میکند که در شهری مانند مشهد که توسعهٔ آن تحت سلطهٔ استبداد دینی، تکنوکراسی ویرانگر، و فراموشی عمدی تاریخ پیش رفته، ادبیات تنها با شکستن فرمهای متعارف میتواند صدای مقاومت باشد. «ماه تا چاه» نوشته حسین آتش پرور، یکی از مهمترین رمانهای معاصر فارسی از یک سو با تمثیلهای ابزورد (اعدام میدانها، روزنامهٔ سمی، مشاور املاکی که میخواهد نویسنده شود!) منطق حاکم بر این تخریب را افشا میکند، و از سوی دیگر با تلفیق مرثیه و هجو، هم سوگواری برای ازدسترفتهها را روایت میکند و هم ناامیدی از بازسازی آنها را.
شعرها به مضامین کرامت انسانی، تروما، سوگواری و مقاومت پرداختند و این حرکت گامی کوچک اما پیوسته در مبارزهی فرهنگی علیه خشونت نهادینهشده قلمداد شد، با امید به تداوم مقاومت فرهنگی و اجتماعی تا ریشهکنی اعدام.
نویسنده معتقد است کافکا، با آگاهی از ناتوانی فهم در درک کامل جهان و حتی خودش، از تمثیل بهعنوان شکلی از نگارش استفاده میکند که هم فهمپذیری را نوید میدهد و هم فهمناپذیری را متبلور میسازد. تمثیلهای کافکا، مانند «جلوی قانون» و «آمدن مسیحا»، با ایجاز و پیچیدگی، تناقضها و گسستهای جهان را بازنمایی میکنند و شکست فهم را نه بهعنوان ناتوانی، بلکه بهصورت شکوهمندی بلندپروازانه نشان میدهند. تمثیلهای کافکا، با درهمتنیدن داستان و تأمل فلسفی، رازوارگی و فهمناپذیری ذاتی واقعیت را آشکار میکنند، در حالی که خواننده را به جستوجوی معنا در این فهمناپذیری دعوت میکنند.
کارزار شعر زندگی در برابر اعدام به پایان رسید. در قالب ویژهنامهای در نشریه ادبی بانگ با شعر دبیرکارزار این اشعار را بازنشر میکنیم. در این شعر از آتفه چهارمحالیان، شهر موجودی زنده و زخمخورده است که «گوشههای مقتول خود را مینامد»— چنانکه گویی هر کوچه از کوچههای شهر یک اعدامی را به یاد میآورد. در این میان تعبیر «صابون غم» که هر روز ساییدهتر میشود و «سیاهی قضات را میبوید»، بیانگر شستوشوی وجدان جمعی و عادیسازی اعدام است.
گروهی از شاعران سرشناس با کارزار «شعر زندگی در برابر اعدام» با کمپین سهشنبههای اعتراضی زندانیان، همراه شدهاند. اشعار کارزار در بانگ هم منتشر می شود. گروه نخست اشعار با شعرخوانی تصویری پویان مقدسی،مریم جعفری آذرمانی، مهتاب قربانی، فاطمه اختصاری و شوکا حسینی.
این رویداد فراتر از یک موفقیت سینمایی، آزمونی برای تحمل گفتمانهای متعارض در ایران و تأییدی بر ظرفیت سینما بهعنوان میدان نبرد هویتی است. اما با توجه به واکنشهای تند اصولگرایان و تنشهای دیپلماتیک، احتمال تشدید محدودیتها برای سینماگران مستقل و تسویهحسابهای رسانهای در هفتههای آینده وجود دارد. این وضعیت نشاندهنده پیچیدگیهای تعامل هنر، سیاست و جامعه در بستری پرتنش است.
هایدگر مرگ را «امکانِ محض» میداند که هستیِ انسان را معنا میبخشد، اما در این شعر، مرگ نه به مثابهٔ امری معنابخش، بلکه به شکل فقدانِ حتی امکانِ سوگواری ظاهر میشود. این همان «پوچی» کامویی است: جهانی که نه پاسخ میدهد، نه آیینی برای تسکین باقی میگذارد. کامو در «افسانهٔ سیزیف» بر بیپاسخی جهان تأکید میکند، و این شعر با تصویر «بیجنازهبودن»، همان «شورش» در برابر پوچی را نشان میدهد: شورشی که نه با مراسمِ سنتی، بلکه با «مشقِ مرگ» و لالاییِ شکسته بیان میشود.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.