
مانون اُپهوف: «عدد یک»، به ترجمۀ فروغ تمیمی
من و خواهرم برهنه توی آبنما ایستادهایم و سعی میکنیم تا حد امکان درست حرکت کنیم، اما اشارههای کارگردان بتدریج غیرقابل فهم میشوند، چون صدای ریزش شدید فوارۀ آب گوش را کر میکند.
من و خواهرم برهنه توی آبنما ایستادهایم و سعی میکنیم تا حد امکان درست حرکت کنیم، اما اشارههای کارگردان بتدریج غیرقابل فهم میشوند، چون صدای ریزش شدید فوارۀ آب گوش را کر میکند.
حالا که هانس رفته و یک چشمم هم چیزی نمیبیند، دیگر لازم نیست که به طبقه بالا بروم. اجازه دادم که تخت خوابم را هم به طبقه پایین ببرند و دوست دارم که روی صندلیام در آشپزخانه بنشینم. چون باید بتوانم بشنوم. از شنیدهایم میتوانم بفهم که اینجا چه خبر است. هنوز هم کار و بار میچرخد. صدای ریتم هتل را که زنده است در سرم میشنوم.
سیَس نوته بوم (Cees Nooteboom) متولد ۱۹۳۳ یکی از مشهورترین و پرکارترین نویسندگان معاصر هلند است. او تا کنون بیش از ۲۵ جایزه ادبی از
اتاق نشیمن خانهای در گوشه خیابان، خانواده دور میزی نشسته بودند. اگر مهمانان هم میخواستند میتوانستند سر میز بنشینند. مخصوصاً ورزشکاران بیست تا سی ساله، چون آقای خانه مدیر یک باشگاه ورزشی بود.
جشن بود. تو پا بر زمین میکوبیدی و بوی الکل تابستانها و زمستانها شب و نیمه شبها را پر میکرد. در ساعت سه صبح هر چیزی امکان پذیر بود.
«دو زن» یکی از آثار رمانهای هری مولیش نویسنده شهیر هلندی در نشر دونا در هلند به ترجمه فروغ تمیمی منتشر شد. فروغ تمیمی از اندک مترجمان ایرانیست که با تسلط بر زبان هلندی، بر آثار ادبی هلند تمرکز دارد.
معنی این زندگی اصلا چیه؟ سوال سختی بود. جواب ندادم. کُتم را پوشیدم و از خانه بیرون رفتم و به طرف ایستگاه قطار به راه افتادم. مصمم بودم که دنبال زنم به کشوری بروم که در آنجا هیچکس نامه نمینوشت.
اولین بار هشت سال پیش بود که آدمها صلاح دیدند مرا راهی دیوانه خانه کنند. من را به بخش ” E مردها” بردند که حالا بخش E ” آقایان” است. وقتی کمی بهتر شدم، اجازه داشتم با دیگران حرف بزنم.
در شهری زندگی میکنم که رانندهها حرف آخر را میزنند. در این شهر رفت و آمد با اتوبوس شهری مثل سفری جهنمی است، رفت و برگشتی مداوم به دنیایی زیرزمینی که هم فریبنده است و هم پلید.
برای الیزه عادی شده بود که شوهرش شبها چون گمشدهای توی خانه پرسه بزند و مانند مردی مومن که به کلیسا میرود، با او بخوابد. شانههای آلبرت مثل صخرههاییاند که الیزه باید به آنها چنگ بزند تا او را روی خود نگه دارند.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.