مسعود کدخدایی: روزی که ققنوس شدم
درست روز تولد شصت سالگی ام اتفاق افتاد. اما وقتی آمدم و برای زن و بچه هام تعریف کردم، خودش حکایتی شد! اول فکر کردند دارم با آن ها شوخی می کنم یا برایشان ادامه مطلب
درست روز تولد شصت سالگی ام اتفاق افتاد. اما وقتی آمدم و برای زن و بچه هام تعریف کردم، خودش حکایتی شد! اول فکر کردند دارم با آن ها شوخی می کنم یا برایشان ادامه مطلب
وقتى که از پناهگاه تاریک طولانى بیرون آمدم در چشمانداز بهاره، همه جا آبى رنگ بود با طیف نیمرنگ هاى دلفریبش. نگاهم که از آسمان به زمین رسید از عبور ادامه مطلب
لورپایُر خانم دیوانه است و من هم کاری نمیتوانم بکنم. لورپایُر خانم دیوانه است و من هم کاری نمیتوانم بکنم، هیچکس کاری نمیتواند بکند، اگر کسی هم بتواند باید خیلی ادامه مطلب
گمان میکنم کار جذابی که تا به امروز در نوشتههایم کردهام یافتن لحن بوده است. این مسئلهایست مربوط به فرم و شاید همین دلیل تعلقم به جریانی باشد که به ادامه مطلب
شهرام رحیمیان در داستان «شهلا و شوهری برای سگها» مینویسد: «با چشم بصیرت میتوان دید که نرمه بادى برگهای زرد شاخهی درخت توتی را که دزدکى از بالاى دیوار خانهای ادامه مطلب
پس از آن روزهاى ملالآور و طولانى، صلات ظهر روزی از روزهای شورانگیز پاییزى، در انتهای کوچهای بنبست، در جایی دنج و دلچسب، قصاب خیابان عزیزاباد، بسان تندیس مفرغی جنگجویان ادامه مطلب
به مناسبت صدمین سال تولد آنهماری شوارتسنباخ، نویسنده، محقق، جهانگرد و هنرمندِ عکاس سوئیسی آثار او دگربار در کشورهای غربی منتشر شد و نامش بر زبانها افتاد. “مرگ در دوردست” ادامه مطلب
به تازگی رمانی از حسن بلاسم نویسنده تبعیدی عراقی که در حال حاضر در فنلاند زندگی میکند منتشر شده است: الله ۹۹ (به عربی: ایمیالت مترجم ایمیل سیوران ۹۹) – ادامه مطلب
پرداخت به داستانهای غلامحسین ساعدی را میتوان با این جمله آغاز کرد: غلامحسین ساعدی داستاننویسِ ارزشمندی است. در پاسخ به چراییی این جمله میتوان چنین گفت: او یکی از برجستهترین ادامه مطلب
صداهایی توی دالانهای خالیِ کلهاش میپیچند … «… و یادم باشد هنوز حالاست.آن جا بیرون، هنوز باغ ماست که آن جاست : طلسم شده و هفت جفت فاخته توی مه ادامه مطلب