
معرفی رمان ۵۶ درجه با شیرین عزیزی مقدم: ساده چون لیوان آب در دنیایی تشنه
رمان با تکیه بر مضامین عشق، وطن، و مسئولیتپذیری، از طریق خاطره، اسطوره و حافظهی تاریخی، خواننده را به تأمل در آیندهی زیستبوم و هویت ملی دعوت میکند.

رمان با تکیه بر مضامین عشق، وطن، و مسئولیتپذیری، از طریق خاطره، اسطوره و حافظهی تاریخی، خواننده را به تأمل در آیندهی زیستبوم و هویت ملی دعوت میکند.

نشر آسمانا با برگزاری جلسه نقد و بررسی رمان «پنجاه و شش درجه» اثر حسین نوشآذر، فرصتی برای گفتوگو درباره این اثر دیستوپیایی فراهم میکند. این رویداد پنجشنبه ۹ اکتبر (۱۸ مهر) ساعت ۱۳:۳۰ به وقت شرق آمریکا، ۱۹:۳۰ به وقت اروپای مرکزی و ۲۱:۰۰ به وقت تهران، از طریق زوم برگزار خواهد شد و با حضور نویسنده، رعنا سلیمانی (نویسنده) و مریم رئیسدانا (منتقد ادبی و نویسنده) همراه است.

نشریه ادبی بانگ از اردیبهشتماه با اختصاص دوسیهای به «ادبیات مهاجرت»، نهتنها به معرفی آثار این حوزه میپردازد، بلکه با کاوش در مفهوم این ژانر، آن را از ادبیات تبعید و دیاسپورا متمایز میکند. این مقاله با نگاهی به نظریههای هومی بابا، پل ریکور و ادوارد سعید، نقش روایتهای مهاجرت را در بازسازی هویت، مقاومت زبانی و چالش با ساختارهای قدرت جهانی بررسی میکند و دعوتی است برای تأمل عمیقتر در این حوزه پویا.

کتاب «۱۳ داستان و سایههای غار» نوشته شهریار مندنیپور، نه تنها به عنوان یک اثر ادبی، بلکه به عنوان سندی اجتماعی از تاریخ معاصر ایران عمل میکند. این کتاب با پرداختن به مضامینی همچون عدالت، حافظه، رنج و تقابلهای اجتماعی، گفتمانهایی را بازتاب میدهد که همچنان در جامعه ایران جاری و ساری هستند.

این ماجرا خوب و سرگرمکننده است، و شعر تازه و نو است، زیرا من آن را روز پسین، هنگام که در اورلئان بودم، سرودم. آنجا چندان ماندم که ردایم را خوردم و نوشیدم و خرقهای و بالاپوشی نیز بر آن افزودم.

نویسنده در این کتاب با ترکیبی از مضامین فلسفی، روانشناختی، سیاسی و اجتماعی، داستانی عمیق و تأملبرانگیز را روایت میکند. در این متن، به تحلیل شخصیتها، ساختار داستان و مضامین کلیدی پرداخته میشود و تلاش میشود تا ابعاد مختلف این اثر ادبی مورد بررسی قرار گیرد.

در اعتراض به قتل مهسا امینی و تجاوز به دختر پانزده سالهی بلوچ توسط فرمانده انتظامی چابهار، جمعه ۸ مهرماه ۱۴۰۱ تظاهراتی در زاهدان برپا

«باران میبارد» نوشته حسن حسام به تحقیق اولین داستانی است که در ادبیات معاصر ایران بعد از انقلاب درباره کابوس قتل عام زندانیان سیاسی نوشته شده است. نقطه صفر کابوسی است که نه در ۶۷ که در سال ۶۰ آغاز شد. چشمانداز ادامه این راه چیست؟ با حسن حسام گفتوگویی کردهام.

رمان «برای تو» تلاش دردناکی است تا نویسنده بتواند به گذشتهای نگاه کند که موقعیت امروز او را رقم زده است. راوی در رمان «برای تو» سطر به سطر حافظهاش را بازخوانی میکند و در این بازخوانی، ترسی از مواجهه با ترسناکترین لایههای ضمیرش ندارد.

شهروز جویانی، روزنامهنگار و نویسنده فقید به اسم ترجمه، دو کتاب با نویسندگان و مترجمان جعلی منتشر کرده است. یکی از این آثار یک اثر درخشان ادبی و سندی از سرکوبها در دوران تثبیت جمهوری اسلامی در سالهای دهه ۱۳۶۰ است.

در جهان داستان «وارثان درگذشته» از آخرین آثار به جای مانده از محمد محمدعلی سرکوب و کشتار ادامه پیدا میکند. راهکاری که نویسنده ارائه میدهد این است که باید «ایمان بیاوریم به آنچه هستیم و نیستیم.» این همان وصیت ادبی محمد محمدعلیست.

بین حمید فرازنده و حسین نوشآذر بحثی درگرفت درباره ناتورالیسم، شاخههای متعدد آن، تزلزل در بازنمایی واقعیت و مفهوم و معنای سکوت. شکل مکتوب این گفت وگوی ادبی مقابل دیدگان شماست:

عدالت در نظر روایتگر رمان «برای تو» همخانهی حس انتقامگیری است: کسی باید تاوان همهی شوربختیهای مرا بپردازد؛ بدون یک قربانی من به آرامش نمیرسم. روحیهای که با ناتورئالیسم حاکم بر روایت همخوان است.

راوی این رمان، یک وکیل به نام یوسف بنیعالمی در مهمانخانهای در پاریس چشم میگشاید و درمییابد که ظاهراً بخشی از حافظهاش را از دست داده. آیا واقعا چنین است یا او نمیخواهد بخشهایی از گذشتهاش را چنان که اتفاق افتاده به یاد بیاورد؟

بله. همینطور بود. مامان را نشانده بودند روی طاقچه. مامان همانجا مینشست و همانجا غذا میخورد و همان جا هم میخوابید.

شبی که امید سارانی چشمانش را برای همیشه به روی زندگی بست، فاختهها فوج در فوج به سمت ماه پرواز میکردند. همه حالا دیگر میدانستند که دل همیشه عاشق پیرمردی که در نوجوانی مرده بود آرام گرفته است.

نوشتم: او را که در خاک کردند، دور و نزدیک، زنان و مردان بسیاری گریستند.

امیرحسین بساطی، ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ به بهانه خرید لوازمالتحریر از خانه بیرون زد و در خیابان سپهر کرمانشاه به معترضان پیوست و با شلیک مستقیم مأموران امنیتی به سینهاش جان باخت. این داستان، داستان یک امیر حسین است که ممکن است هر امیر حسین دیگری هم باشد.

یل را گذاشته بودند در گور، بر نعش پهلوان هم خاک ریخته بودند تا گور سرانجام بسته شده بود. آن نور دیده را سامانش کرده بودند. پدر بر مزار پهلوان هایمدال، از بچههای هفت حوض چندک زده بود، به آواز میخواند: من یه آرزو دارم تو سینه که چشمم روزی تو رو ببینه.

راوی «مرثیه ای برای یک یل» نوشته حسین نوش آذر نمیخواهد روی گور آن پهلوان اعدامی بسته شود، روی زخمهای روح. دلش میخواهد تا زمانی که خود عدالت را به چشم نبیند، روی گور محسن، روی زخم روحش باز بماند. تا آن زمان جایی برای پناه گرفتن جز دستهای یکدیگر نداریم.

شب بود. اولین شب بعد از در خاک شدنات. شهر مثل یک فرشته با دو بال سفید که کارمند سازمان زندانها با کمر سفت و مردی معیوب از مقعد به او تجاوز کرده باشد، به خود میپیچید و مینالید و میگریست.