
علیرضا عباسی: فرهنگ حذف
نقد ساختار سانسور و ناپایداری چاپ کتاب در ایران، با روایتی از تجربیات مستقیم نویسنده.
نقد ساختار سانسور و ناپایداری چاپ کتاب در ایران، با روایتی از تجربیات مستقیم نویسنده.
سانسور که توهینی است به شعور آدمی، همیشه در طول تاریخ در شکلها و شیوههای گوناگون در نزد همهی نظامها وجود داشته و متأسفانه هنوز هم در بسیاری از کشورها، از جمله ایران، به قیچی اندیشه ادامه میدهد. از آنچه که من در رژیم گذشته و کنونی تجربه کردهام، به این نتیجه رسیدهام که سانسور در رژیم پهلوی بیشتر جنبهی سیاسی داشته و در نظام کنونی، افزون بر جنبهی سیاسی، شکل ایدئولوژیک هم به خود گرفته است.
کتابِ من با نامِ «عطرِ ریخته» سالِ ۱۳۹۲ از طریقِ نشرِ «نگاه» به ارشاد رفت. مدتها گذشت و مدام میگفتند در دستِ بررسی است. در سالِ ۱۳۹۵ کتاب از طریقِ «نشرِ هزاره سوم» و با نام «بوی آدم، عطرِ خاک» به ارشاد فرستاده شد. بعد از دو سال خواهانِ حذف مواردی شده بودند که در اینجا میآورم.
جلال سرفراز در این مقاله به مسئله سانسور در ایران میپردازد و از تجربیات شخصی خود در مواجهه با ممیزی آثارش میگوید. او به حذف اشعار و کتابهایش اشاره میکند و انتقاد میکند که سانسورچیان اغلب درک درستی از محتوای آثار ندارند. سرفراز همچنین به خودسانسوری نویسندگان و محدودیتهای فرهنگی و اجتماعی اشاره میکند که مانع بیان آزادانه میشود. او خاطراتی از مبارزات مطبوعاتی علیه سانسور در دوران پیش از انقلاب را بازگو میکند و تأکید میکند که مبارزه با سانسور همچنان ضروری است.
چهل سال پیش انتشارات نگاه از ناشرهای خوشنام با سابقهای درخشان در چاپ آثار ارزشمند در خاطر نویسنده و مخاطب بود. من با این ذهنیت در سال ۲۰۱۲ برای چاپ مجموعه داستانم با نشر نگاه مکاتبه کردم. تا سه چهار ماه هیچ جوابی نیامد. آشنا هم نداشتم تا از کسی سؤال کنم. مجبور شدم تلفن بزنم.
بدیعی در روایتی شخصی و دقیق، ماجرای ترجمه کامل «اولیس» و تلاشهای مکرر برای اخذ مجوز انتشار آن را شرح میدهد. او همچنین به چالشهای ناشی از سانسور و فشارهای نهادهای مختلف برای حذف بخشهایی از متن اشاره میکند.
گلشیری در سفر دوم به آمریکا، نسخههای آمادهچاپ برخی از آثارش را همراه داشت تا در خارج از ایران منتشر کند. او با یک ناشر ایرانی به توافق رسید، اما این ناشر به تعهدات خود عمل نکرد و چاپ آثار با تأخیر و مشکلات مواجه شد. گلشیری در نامههایی به دوستش خسرو دوامی، از این مشکلات و ناامیدیاش از ناشران ایرانی در خارج از کشور نوشت. او نگران بود که آثارش به شکل کامل و بدون سانسور منتشر نشوند.
سانسور فقط به چاپ کتاب و ارشاد برنمیگردد. خیلی وقتها روزنامه و مجلهها هم تیغ سانسور خودشان را دارند. مصاحبهها وقتی که چاپ میشوند، چنان عوض میشوند که باورت نمیشود این همان متنی است که خودت ویرایش و غلطگیری کردهای.
اول خلاصه کلام را بگویم بهتر است: چندین و چند سال سانسور شدید در ایران، که گویا از زمان قاجار هم بوده، نشان داده که سانسور هیچ مصرف و خاصیتی ندارد جز بستن دست و پای هنرمند و جز صرف هزینه بالا برای دو طرف.
جلد ۲۶ «دانشنامۀ جهان اسلام»، تحریفی از وقایع زندگی اهل فرهنگ ایران است. جز این بیدقتیهایی در آن به چشم میخورد. این دانشنامه که نزدیک به سه دهه از تأسیس آن میگذرد، آغازی درخشان داشت، و نگارنده میخواهد با این تاریخچه آغاز کند.
نویسنده با بررسی تاریخی و اجتماعی، به نقش سانسور و ممیزی در محدود کردن آزادی بیان و اندیشه میپردازد و نشان میدهد که این پدیده تنها به دوران خاصی محدود نمیشود، بلکه ریشههای عمیقی در تاریخ و فرهنگ ایران دارد.
و اما تجربهی شخصی من و اعتقادم در مورد سانسور در ایران مرا یاد این مصرع میاندازد: «آنچه همه خوبان دارند، تو تنها داری!» من سانسور میکنم، تو سانسور میکنی، او سانسور میکند.
حذف کلمات در ایران ابزار پیچیدهای در دست قدرت است و این ماجرا در تمام تاریخ ما حضور داشته است. دلایل حذف میتواند بسیار ابتدایی و بچگانه باشد اما تا وقتی قیچی در دست کسانیست که از این راه نان میخورند ادامه دارد.
مشکل این بود که «بررس» معتقد بود زن و مردی که در این رُمان هستند و با هم رابطه دارند، رسمن مزدوج نیستند. چندین مورد دیگر هم ایراد گرفته بودند که چندان جدی نبود.
یوگنی زامیاتین، نویسندهی رُمانِ «ما» در سالِ ۱۹۳۹ در نامهیی خطاب به استالین مینویسد «برای من به عنوان نویسنده محرومیت از نوشتن چیزی کمتر از اعدام نیست… میدانم که عادت بسیار نابهجایی دارم مبنی بر سخنگفتن از آنچه حقیقت میپندارم، نه سخنگفتن از آنچه میتواند در این لحظه به مصلحت باشد… پنداشتهام که این کار خوارشماریی نویسنده است…»
نشریه ادبی بانگ دوسیه سانسور و خودسانسوری «آوای تبعید» را بازنشر میکند. این دوسیه یک تصویر کلی از ساز و کار سانسور حکومتی در حکومت جمهوری اسلامی را آشکار می سازد.
نشریه ادبی بانگ دوسیه سانسور و خودسانسوری «آوای تبعید» به کوشش اسد سیف و بهرام مرادی را بازنشر میکند. این دوسیه یک تصویر کلی از ساز و کار سانسور حکومتی در حکومت جمهوری اسلامی را آشکار میکند. نخست مقدمه اسد سیف را می خوانیم.
میگفت میگفت میگفت و من کُرکوپَرم ریخته بود که دارن میبرن بکشنت، دارن طنابو میندازن گردنت، دارن سربهنیستت میکنن و تو این همه شدوناشدا رو موبهمو ثبت میکنی که چی؟ که کجا ببریشون، برا کیا تعریفشون کنی؟
نشر باران در سوئد منتشر کرد: «برزخ» نوشته شهرنوش پارسیپور. داستانی درباره رویارویی فرد با حقیقت زندگی خود در عالم برزخ، پس از مرگ.
درونمایهی داستانِ بلندِ «پینوشت: اپراتور» جستوجو و برونفکنی این مفهوم است که برای درک و داوری نقشِ انسانها در رویدادها آنها را خوب یا بد، سیاه یا سفید تصویر نکنیم، بلکه آنها را در گسترههای گوناگونشان بشناسیم.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.