حسن حسام

از ما

روز جهانی کارگر – نسیم خاکسار: رنج‌های جانکاه «احیا» در جهانی بی‌شفقت

احیا، در داستان حسن حسام زنی است که تا چشم گشوده در زندگی جز بیچارگی و فلاکت خیری از دنیا ندیده و اکنون بیمار و رو به مرگ زیر لحاف کهنه و مندرسی در زیرزمین خانه‌ای که برای دوازده سال در آن کلفتی می‌کرده، با پاها و دست های ورم کرده خوابیده و روزهای زندگی‌اش را به یاد می‌آورد.

ادامه مطلب »
شعر

حسن حسام: کابوس

در رواق مساجد/در بقعه‌ها/در گورستان‌های نوساز/و در غَسال‌خانه‌ها/سوره یاسین و القرآن الحکیم می‌خواندند/عمامه‌ها، عمامه‌ها/سفید و سیاه،/یکسر طناب دار شدند

ادامه مطلب »
بانگ - نوا

حسن حسام: الوداع شادمانه

شعر حسن حسام برای مجید رضا رهنورد، پهلوان خراسانی در چهلم او به شکل چند رسانه‌ای در بانگ نوا همراه با صدا و اجرای شاعر در گفت‌وگو با مرگ.

ادامه مطلب »
بانگ - نوا

حسن حسام: رنگین کمان

خوابیده بود. مث همیشه آرام و سبک خوابیده بود! لبخند محو و شیرینی هم رو لب داشت مث همیشه! خون اما هنوز ریزه ریزه می‌زد بیرون وُ با آب یخ قاطی می‌شد. هرکاریش می‌کردم، بند نمی‌اومد که نمی‌اومد!

ادامه مطلب »
بانگ - نوا

بانگ‌نما – مرثیه‌ای برای یک یل، به روایت حسین نوش‌آذر با شعر «افق را بنگر»ِ حسن حسام  

شب بود. اولین شب بعد از در خاک شدن‌ات. شهر مثل یک فرشته با دو بال سفید که کارمند سازمان زندان‌ها با کمر سفت و مردی معیوب از مقعد به او تجاوز کرده باشد، به خود می‌پیچید و می‌نالید و می‌گریست.

ادامه مطلب »
از ما

احمد خلفانی: «سروده‌های خیابانی»ِ حسن حسام: نسبت شعر با سیاست

اگر در شعر، ارتباط شاعر با بیرون گسسته است و حرف‌های شاعر گویای این گریز به درون و این گسستگی است، در «سروده‌های خیابانی» حسن حسام سعی بر ارتباط و فراروی به بیرون است. حتی می‌‌توان گفت این مردم‌اند که دلیل سرودن‌اند.

ادامه مطلب »
شعر

«ای انقلاب» و «گفت‌وگو در میانه‌ی روَیا»: دو شعر از حسن حسام

اما، تنها نبود نیکا، بسیارانی هم‌آواز بودند، در جشنِ شال‌سوزان، حدیث، حنانه، غزاله، سارینا و بسیارانی دیگر… من مدام؛ در آنان تکرار می‌شدم.ـ حدیث گفت: شیدا وُ بی‌قرار، به گِرد آتشی که برافروخته بودیم رقصان ـ رقصان می‌سرودیم: زن زندگی آزادی

ادامه مطلب »
از ما

حسن حسام: با سعید در راه

از قراری برگشته بودم سرِ‌کارم، حوالی سه بعدازظهر. تلفن زنگ زد. همکاری گفت: «با تو کار دارند». گوشی را برداشتم. صدای شکسته رفیقی بود. با صدایی ترس‌خورده، چنان گفت شنیدی؟ که یکه خوردم. پرسیدم: «چی‌ را؟» گفت: «نشنیدی؟» پرسیدم: «چه‌ را نشنیدم». گفت: «خبر را!» گفتم: «درازه نده، کدام خبر؟» گفت: «سعید رفت!»

ادامه مطلب »
رویدادهای فرهنگی و هنری

حسن حسام:«واویلا» – با سوگواران آبادان

شمار اجساد کشف شده زیر آوار متروپل به ۳۱ نفر رسید. حسن حسام، شاعر و نویسنده تبعیدی در همبستگی با مردم عزادار و معترض آبادان شعری سروده با عنوان «با سوگواران ابادان» که در ادامه می‌خوانید.

ادامه مطلب »
بانگ - نوا

بانگ نوا- کابوس قتل عام زندانیان سیاسی در داستان «باران می‌بارد» در گفت‌وگو با حسن حسام

«باران می‌بارد» نوشته حسن حسام به تحقیق اولین داستانی است که در ادبیات معاصر ایران بعد از انقلاب درباره کابوس قتل عام زندانیان سیاسی نوشته شده است. نقطه صفر کابوسی است که نه در ۶۷ که در سال ۶۰ آغاز شد. چشم‌انداز ادامه این راه چیست؟ با حسن حسام گفت‌وگویی کرده‌ام.

ادامه مطلب »
از ما

کابوس قتل عام زندانیان سیاسی- حسن حسام: «باران می‌بارد!»

پس از نماز مغرب شکارچیان می‌آیند شکارهایی را که قبلاً برچین کرده‌اند از بندهای مختلف جمع می‌کنند و می‌برند طبقۀ سوم ساختمان شماره یک. آنجا پس از تکمیل پرونده‌ها شکارهایشان را می‌فرستند اتاق مرگ. سحرگاه آنها را تیرباران می‌کنند. آنگاه، رو به قبله دسته جمعی نماز جماعت می‌خوانند.

ادامه مطلب »