
امیر محمدی: گیاهمرگی
میگفت: «بیچارهتر از منی که دستی گرفته ریشه و ساقهات را و مجال جُنبیدنت بهقدر لرزشیست یا تکانهای از سر بیحوصلگی. و خوشبختتر از تو منم که با یک پا لنگیدهام از شهری به شهر دیگر.»
میگفت: «بیچارهتر از منی که دستی گرفته ریشه و ساقهات را و مجال جُنبیدنت بهقدر لرزشیست یا تکانهای از سر بیحوصلگی. و خوشبختتر از تو منم که با یک پا لنگیدهام از شهری به شهر دیگر.»
از هوش میروم و در خوابِ تو بیدار شوم. سر صبح است؛ نیمهروشنا. این پا و آن پا میکنی ایستادهای جای همیشگیات زیر پرچم. اللّه سربهزیر است. شورۀ جماهیری لک بسته روی شانههایت. تاول دستانت کمر از شلوار میکَند و میشاشی به خاک انقلاب.
حسین نوشآذر و امیر محمدی در یک گفتوگوی صمیمانه دونفره تم «عشق» و مرگ» در دو داستان نوشته محمدی را با توجه به جنس نظرگاه این دو داستان بررسی میکنند.
بار اول که برهنگیمان بهم رسید هول کرده بودم. خیس آب شدم. تا نگفته بودی نمیدانستم. دست خودم نبود. دست خودم نیست.
تقدیم شده است به زندانیان و همسرانشان: ای ستاره، ای دور، ای شب آغشته به گیسوانت، ولادت آهوها که در شکوه اندامت بلا انگیخت،نام کوچک مرا، با هوهوی تیهوهات، چلچلهسان به سینه فراهم آر، و در هوای ناخنهای کشیدهی ما، آن ده هلال ماه را با ده گلبرگ سرخ بیارای
گنجشکها رم کردند. آسمان برای لحظهای سیاه شد. پراندم ابابیلم را. سراپا تنم ظلم تبریز شد، دلم مسجد کبود.
عشق همجنسخواهانه دو کبوترباز بر بالای بام. داستانی کمیاب در روزگار ما با زبانی نرم و لطیف.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.