نرگس عظیمی

شعر

نرگس عظیمی: از پنجره گاز می‌زنم قرص ماه را

از فاحشه‌خانه‌ها بوی نان تازه می‌آید، پله‌ها را که پایین می‌آیند پناهندگان، و با سری خلوت مرکز شهر را گام می‌زنند. زن‌های‌ کامل گل‌درشت‌های میدانند، کپه‌کپه حلقه زده‌اند، و کابل و هرات و بغداد را در تخمه‌ها می‌شکنند

ادامه مطلب »
شعر

نرگس عظیمی: جنین

پایان در آغازی پنج هفته ندا می‌دهد: تکه‌ای خون است، در گلویی گیر کرده از رشته‌های صدا بافته می‌شود در سکوت، گلو دور است…

ادامه مطلب »