آریامن احمدی: نامِ دخترانِ باد
این صدایِ تازیانهیِ خداوند است
بر تنِ نحیفِ زنِ لوط در سُدوم
بر خاکِ زندهبهگورِ کنیزی در پِترا
بر شرمگاهِ دخترانِ باکره در مکّه…
این صدایِ تازیانهیِ خداوند است
بر تنِ نحیفِ زنِ لوط در سُدوم
بر خاکِ زندهبهگورِ کنیزی در پِترا
بر شرمگاهِ دخترانِ باکره در مکّه…
در تاریکترین شبِ این سرزمین، خورشیدِ هزارساله، از موهایِ آویختهات بر دستهایِ زیرِ تابوت، روزش را آغاز میکند، بالاتر از گلدستههایِ اوین، بالاتر از بلندگوهایِ انقلاب در ظهرِ جمعه
حالا یک سال از نبودنِ تو میگذرد، و ما یکسال جلوتر رفتهایم، نزدیکتر به آزادی… و این را مدیونِ تو هستیم ژینا گیان!
دیدی ماهمُنیر! گفته بودم با دوازده نوه در انتظارِ بوسه پیر میشوی… گفته بودم ترحمبرانگیزتر از زنانِ کشورِ شکستخورده نیست که ایستاده باشی رویِ تنهاییِ زنی در نیزار
خدایِ سفالینِ آفریقا! چه داری به من بدهی؟ برای دستهایِ خاورمیانه که هر صبح با صدایِ اللهاکبر میایستد مقابلِ چوبهیِ دار با دو متر طناب.
آریامن احمدی در این روایت چندرسانهای با تهمینه در گفتوگو قرار میگیرد که از مادران عزادار قیام ملت ایران با او سخنها بگوید. چه مادرانی تهمینه! که گیسهایِ سیاهشان را بُریدند که فرزندانشان را با دستهایشان بهخاک سپردند پیش از آنکه باد در موهایشان آواز بخواند.
امروز صبح هم مثلِ همهی صبحهای جهان نبود/مرگ با صدای «اللهاکبر» به کوچه آمد/و بعد… تمامِ شهر شنیدند:/ مرگ صدایِ ضجههایِ مادری در «ستارخان» میداد/ و شب که با «اذانِ مغرب» به پیرانشهر رسید/به زبانِ کُردی در لالاییِ مادرِ طاهر میگریست: «پسرم، کبوترِ خونینبالم…»
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.