
فاطمه اختصاری: آهو دریایی – سه شعر و یک ترانه
بر پلهها ایستاده بودیم که آمد، نگران آمدنش بودیم که آمد، همهمهی «دیر شد»ها به بغض «چرا نمیآید»ها میپیچید که آمد، ترسیدم…
بر پلهها ایستاده بودیم که آمد، نگران آمدنش بودیم که آمد، همهمهی «دیر شد»ها به بغض «چرا نمیآید»ها میپیچید که آمد، ترسیدم…
من روزهای خونی و پر التهاب را/من سطلهای سوختهی انقلاب را/بر سنگفرش کهنه بساط کتاب را/ بوسیدم و برای شما جا گذاشتم
نه آرزویی در کار است و نه آرمانی و نه حتی چشماندازی از کوچکترین تغییر در میزان فلاکت. مثل این است که راوی معتاد این داستان اضمحلال را درونی کرده است. به یک معنا از این طریق هم میتوان به اضمحلالی که در بیرون از او اتفاق افتاده پی برد. یک نمونه تعمیمپذیر؟
جارو را جلوی خودش گرفت. گلدان خورد به جارو و افتاد کف حیاط و شکست. جارو را توی هوا تکان داد و گفت «پاشو خودت و بند و بساطتو جمع کن از جلوی چشم من. الان سارا میاد از مدرسه.»
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.