برام استوکر: دراکولا – ملاقات با مینا
چیزی که دیدم، وحشت زدهام کرد. موهایم را حس میکردم که مثل موی برس روی گردنم راست شده بودند و قلبم گویی دیگر نمیتپید. مهتاب چنان درخشان بود که از ورای کرکرهی زرد و ضخیم اتاق را روشن میکرد
چیزی که دیدم، وحشت زدهام کرد. موهایم را حس میکردم که مثل موی برس روی گردنم راست شده بودند و قلبم گویی دیگر نمیتپید. مهتاب چنان درخشان بود که از ورای کرکرهی زرد و ضخیم اتاق را روشن میکرد
هیولا به آفریدگارش: همهی آدمها از موجودات بدبخت متنفرند. برای همین باید هم از من که از همه بدبختترم، بدشان بیاید. حتی تو هم که آفریدگار من هستی، از من متنفری و میخواهی مرا از خود برانی و بکشی. اما چطور جرأت میکنی با زندگیات بازی کنی؟
بعد از مراسم عروسی، جشن مفصلی در خانه ی پدرم برگزار و قرار شد الیزابت و من بلافاصله بعد از جشن، با قایق ابتدا به اویان برویم و بعد از یک شب اقامت در آنجا، روز بعد به سفرمان ادامه بدهیم. هوا آفتابی بود و باد مساعدی می وزید و گویی همه چیز بر وفق مراد بود.
خونآشام از یک سویه متافیزیکی برخوردار است: مرده و در همان حال زنده است و شبح هم نیست؛ یک جنازه متحرک است. یعنی در همین دنیای فانی ریشه دارد.
ادبیات وحشت در اروپا با رمانتیسم خویشاوند است و تحت تأثیر جنگهای ناپلئون و بحران هویت بعد از انقلاب صنعتی و برای به بیان درآوردن سویههای اهریمنی انسان شکل گرفت.
«راز ناخدا» نوشته گاستون لورو به ترجمه رضا نجفی و پریسا رضایی از قلمرو «ادبیات گوتیک» و «ادبیات وحشت» میآید و پیش از این در مجموعهای با عنوان «قلمرو مرگ» (نشر چشمه) منتشر شده است.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.