نشریه ادبی بانگ در ستون «بانگ – نوا» داستان «راز ناخدا» نوشته گاستون لورو به ترجمه رضا نجفی و پریسا رضایی را به شکل داستان صوتی با اجرای ژوان ناهید منتشر کرده است. این اثر در ژانر ادبیات گوتیک یا ادبیات وحشت قرار دارد.
ادبیات وحشت در اروپا با رمانتیسم خویشاوند است و تحت تأثیر جنگهای ناپلئون و بحران هویت بعد از انقلاب صنعتی و برای به بیان درآوردن سویههای اهریمنی انسان شکل گرفت. در «راز ناخدا» برای مثال جسم مثلهشده چند ملوان و ناخدا و موضوع آدمخواری و میل به جنایت در مرکز توجه قرار دارد. مقاله ماکان انصاری درباره واکاوی خاستگاه ادبیات وحشت را میخوانید:
سرچشمههای ادبیات وحشت
ترس از مرگ و ناشناختهها و وحشت از نیروهای خارج از کنترل انسان، ریشههای مشترکِ هراسهای بیپایان انسان بهشمار میآیند. یکی از کارکردهای مذاهب و اسطورههای قدیمی، توضیح و تفسیر حوادث خشونتباری است که بلهوسانه، زندگی انسانها را تحث تأثیر قرار میدهند و به آن شکل تازهای میبخشند. در چنین نگاهی، جهانی به موازات جهان حقیقی آفریده میشود؛ جهانی مملو از خدایان و هیولاها. جهانی که در فراسوی واقعیت شناخته شدهی انسان قرار دارد و در زیر آسمانش، خوبی و بدی برای همیشه در جنگاند؛ و انسانها برای به دست آوردن حق حیاتشان مبارزه میکنند.
شیطان و گمراهی انسانها
داستانهای وحشت، با نیروهای عظیمتر از توانایی انسان رابطه برقرار میکنند. در این داستانها عموماً به نجاتدهندگان کهنی اشاره میشود که در مذاهب از آنها سخن به میان آمده است. افسانهی گیلگمش و اودیسه هومر سرشار از داستانهایی هستند که بین انسان و شیاطین دیوسیرت شکل میگیرد. در کتابهای آسمانی مانند قرآن و انجیل نیز ما با مجموعهای از عذابها و شیاطین روبهرو میشویم. به عنوان مثال در سورهی واقعه به تفصیل از عذابهایی سخن گفته میشود که بر بندگان گنهکار فروفرستاده میشود:
«چون واقعه (قیامت) واقع شود در وقوع آن دروغی نیست. هم فرودارنده (ی کافران) است و هم فرادارنده (ی مؤمنان). آنگاه که زمین به جنبشی سخت جنبانده شود و کوهها سخت خرد و ریز شوند و غباری پراکنده گردند. (سوره واقعه آیه ۱ الی ۶)
و اصحاب شمال، چه حال دارند اصحاب شمال. در میان آتشباد و آب جوشند. و سایهای از دوده که نه خنک است و نه خوش (سوره واقعه آیه ۴۱ تا ۴۴)
در آیات قرآن، به کرات به حضور شیطان به عنوان عاملی برای گمراهی انسانها اشاره شده است. در مذهب مسیحیت نیز، شیطان (Satan) موجودی است که در مسیر تجسم بخشی به ابلیس خلق شد و در مکاشفات آخرالزمانی سنت جان در کنار سایر موجودات دهشتبار، رخنمایی کرد.
برداشتهایی از روز رستاخیز
در کمدی الهی دانته، ما با زندگی پس از مرگ روبهرو میشویم. دانته در این کتاب با بیانی تمثیلی و استعاری به سوی توصیف برزخ و بهشت و دوزخ پیش میرود. در سدههای میانه و قرون وسطی نیز با برداشتهای وحشتآوری دربارهی روز رستاخیز روبهرو میشویم. در همین دوران بود که افسانهی انسانهای گرگنما در فرهنگ غرب متولد شد و همچنین نخستین افسانه دربارهی مردی که در مسیر به دوش کشیدن صلیب، ضربهای به حضرت عیسی وارد ساخت و محکوم شد تا روز رستاخیز، بیهدف در جهان پرسه بزند.
بشنوید:
فاوست، جادوگری برای تمام دوران
یکی از مهمترین افسانههای شکل گرفته در دورهی رنسانس، افسانهی دکتر فاوست است. جادوگری آلمانی که بعد از مرگش، به شکل اغراقآمیزی دربارهاش افسانهسرایی شد. فاوست به انسانی تبدیل شد که روحش را در برابر تمامی دانستههای زمین به شیطان فروخت. در بین نویسندگانی که از این داستان بهره گرفتند، برداشتهای کریستوفر مارلو (نمایشنامهی گذشته غمبار دکتر فاستوس در سال ۱۵۹۰ میلادی) و شعر دراماتیک و دو قسمتی گوته بیشتر مورد توجه بودهاند. در آثار شکسپیر نیز درونمایههای وحشتزا بارها مورد استفاده قرار گرفتهاند. به عنوان مثال میتوان به حضور جادوگران و ارواح در نمایشنامه مکبث اشاره کرد.
ادبیات وحشت به عنوان یک گونهی هنری
ریشههای نوشتن از وحشت بهعنوان یک گونهی هنری به قرن هجدهم میلادی برمیگردد. در دورانی که به روشنگری موسوم بود و دانش و منطق بهعنوان ابزاری برای تبعید تمایلات معنوی و ماورایی انسان بهکار گرفته میشدند. گروهی از نویسندگان و هنرمندان آن زمان، شاید به نام عکسالعملی بر این خوشبینی مفرط نسبت به علم و منطق، به خلق آثاری روی آوردند که در دنیای تاریک تخیلاتشان به مکاشفه میپرداخت. نویسندگانی نظیر هوراس والپول که نخستین رمان وحشت در تاریخ ادبیات جهان را نوشت.
«قلعه اوترانتو»ی والپول (۱۷۶۴) سرشار از کابوسهایی است که برای انسان آن زمان، دهشتبار و بیگانه بود. قلعه اوترانتو، کتابی است آکنده از ارواح و شیاطین ناپیدا.
کتابی که والپول نوشت نقطهی آغازی شد بر یک گونهی ادبی که به ادبیات گوتیک موسوم گشت. از دیگر نویسندگان موفق آن زمان به «آن رادکلیف» میتوان اشاره کرد. رادکلیف با الهام از والپول، عناصری از ادبیات گوتیک و رمانتیک را در مشهورترین اثرش به نام «اسرار ادولفو (۱۷۹۴)» بهکار گرفت؛ کتابی سرشار از دژهای فروپاشیده و ویران، تصاویری مبهم و تار، جنایاتی هیولاوار و رخدادهایی فراواقعی. در رمانهای رادکلیف معمولاً زنی زیبارو و پرهیزکار بهعنوان قهرمان اثر حضور دارد و مردی مستبد و خودکامه نیز در آرزوی سلطه بر اوست. در سال ۱۷۹۵ احساساتیترین کتاب قرن هجدهم در اینگونهی ادبی به رشته تحریر درآمد. کتابی به نام «راهب» نوشتهی «ام جی لوئیس». راهب درباره مردی است پارسا با شخصیتی جذاب و کاریزماتیک، که به آرامی بردهی شهوات خویش میشود. رمان لوئیس در دوران اسپانیای کاتولیکی میگذرد و با تغییر موقعیت، از رمانهای ایتالیامحور والپول و رادکلیف فاصله میگیرد. در این رمان تمدن و وحشیگری، تنها به وسیلهی خط بسیار باریکی از یکدیگر مجزا شدهاند. یکی دیگر از مهمترین ویژگیهای آثار لوئیس، تأکید بسیاری است که بر روی درگیریهای روانی شخصیتها وجود دارد.
ادبیات وحشت در قرن نوزدهم
با آغاز قرن نوزدهم میلادی ادبیات وحشت به مرحلهی جدیدی پا میگذارد. جین آوستین با نگارش کتاب صومعه نورث انگر در سال ۱۸۱۸ با ایجاد یک «پارودی» در اینگونه ادبی، پیشنهاد روایی تازهای را برای نگارش ادبیات وحشت مطرح میکند؛ و درست در همان سال دو کتاب از بزرگترین شاهکارهای اینگونهی ادبی به رشتهی تحریر درمیآیند: رمانهای فراکنشتاین مری شرلی و پرومته مدرن و خونآشام نوشتهی جان ویلیام پولیدوری. فرانکنشتاین کتابی است که بیش از هر چیزی، ترس نهفته انسان از رشد تکنولوژی و اعتماد بیچون و چرایش به علم و منطق را آشکار میسازد. در حقیقت این کتاب بیانگر اضطراب فراگیر اجتماعیای بود که به دلیل سرعت غیر قابل کنترل تغییرات تکنولوژی در زمان انقلاب صنعتی ایجاد شده بود.
مری شرلی و پولیدوری بخشی از جنبش رمانتیکی بودند که با تکیه بر ذهنباوری، با عقیدهی شناخت و تفسیر جهان از طریق مفاهیم مشخص منطقی به مخالفت برخاستند. از طرفی دیگر این جریان را میشود بهعنوان واکنش ادبیات اروپا نسبت به جنگهای پردامنهی ناپلئون نیز ارزیابی کرد. جنگهایی که اروپای اوائل قرن نوزدهم را به آتش کشید.
در آلمان، «هنریش فون کلایست» به نگارش داستانهایی روی آورد که در آنها دیدی عمیقاً بدبینانه نسبت به انسان و زندگی موج میزد. در داستانهای این نویسنده، خشونتی بلهوسانه بر زندگی انسان چنگ میاندازد و آن را دچار تغییر میکند. چنین دیدگاهی نسبت به انسان و زندگی، در آثار ای. تی.ای هافمن به شکل بسیار شگفتانگیزی به تصویر کشیده شده است. ریتر کلاک اولین داستان این نویسنده است که در سال ۱۸۰۹ نوشته شده است. داستان دربارهی موسیقیدانی است که فکر میکند آهنگسازی برجسته به نام کلاک است. مسئلهی هویت و تغییر آن یکی از درونمایههای اصلی این داستان بهشمار میآید. اما شاید مشهورترین اثر هافمن، رمان مرد شنی است که در سال ۱۸۱۶ به رشته تحریر درآمد. داستان مردی که نمیتوانست خاطرهی کودکی غیر معمول و دردناکش را به فراموشی بسپارد. زیگموند فروید این داستان را مرکز یکی از مهمترین مقالاتش دربارهی تاثیر دوران کودکی بر جهتدهی ایجاد خشونت و وحشت در انسان قرار داد و با چنین برداشتی، به نوعی آغازگر تفاسیر روانشناسانه از داستانهای ادبی بود. به نظر فروید چنین وحشتی، از چیزهای بیگانه و ناشناخته سرچشمه نمیگیرد بلکه این وحشت ناشی از موضوعاتی است که که به شکل غریبی برای ما آشنا به نظر میآیند. چیزهایی که تلاشهای ما را برای جدایی از این وحشت به شکست میکشانند.
اوائل قرن نوزدهم از طرفی شاهد ظهور ادبیاتی بود که از باورهای مردمان بومی و داستانهای فولکلور تغذیه میکرد. آثار نویسندگانی نظیر برادران گریم که نظر خوانندگانشان را به سمت داستانهای بومی و افسانههای پریان جلب کردند.
نویسندگانی تحت تأثیر هافمن
نفوذ عناصر غریب و ماورایی بر دنیای حقیقی در آثار هافمن، تأثیر بسیاری بر طنز گروتسک و نوع نگاه نویسندهای نظیر نیکلای گوگول داشت. چنین تأثیری در کتابی همانند یادداشتهای یک دیوانه نوشته شده در سال ۱۸۳۵ به طور کامل مشهود است. دامنه نفوذ هافمن حتی به نویسندگانی نظیر واشینگتن اروینگ، ناتانیل هاثورن و ادگار آلن پو نیز کشیده شد. مجموعه داستان بسیار مشهور «کتاب طراحی جفری کرایون» نوشتهی واشینگتن اروینگ تحت تاثیر چنین نگاهی نگاشته شده است. مجموعهای که داستان معروف افسانه اسلیپی هالو (افسانه سوار بیسر) نیز در آن به چشم میخورد. ناتانیل هاثورن هم چند داستان گوتیک بسیار موفق را در مجموعهای به نام «داستانهای دوبار گفته شده» در سال ۱۸۳۷ به چاپ رسانید. اما بیهیچ تردیدی ادگار آلن پو، مهمترین نویسنده کلاسیک این سبک به شمار میآید. یکی از ابداعکنندگان سبک داستانهای رازآلود و پلیسی. آلن پو در حقیقت عمق و لایه روانی جدیدی را به داستانهای وحشت اضافه کرد. به عنوان مثال در داستانی نظیر «قلب افشاگر» (۱۸۴۳) مردی به تصویر کشیده شده است که کششی عصبی و بیمارگونه نسبت به چشم معیوب پیرمرد همسایهاش دارد:
«آن پیرمرد را دوست داشتم. هیچگاه آزاری به من نرسانده بود و بدرفتاری هم با من نکرده بود. من هم به طلاهایش چشمداشتی نداشتم. به نظرم، مسئله به چشمانش مربوط میشد. بله خودش است! یکی از چشمهایش شبیه کرکس بود، چشمی به رنگ آبی کمرنگ که بالای حدقهاش لکهای داشت. هر بار که نگاه این چشم به من میافتاد خونم منجمد میشد. به این ترتیب بود که آرام آرام و ذره ذره به سرم زد که جان پیرمرد را بگیرم تا برای همیشه از شر آن چشم خلاص شوم.»
ارزانقیمتهای هراسآور
بعد از دگرگونی قرن نوزدهم به وسیله انقلاب صنعتی و رشد اقتصادی ناشی از آن، ولع مردم برای خواندن کتاب بیشتر از هر زمان دیگری افزایش پیدا کرد. خواندن کتابهایی که فرایند چاپ مکانیزه، قیمتشان را به طرز چشمگیری کاهش داده بود. همراه با این اقبال تازه به سمت کتابخوانی، جریان تازهای در آثار ادبی گونهی وحشت رخنمایی کرد؛ گونهای که به نام «ارزانقیمتهای هراسآور» مشهور شد؛ و در همین گونهی ادبی بود که کتابهای مصور اولیه به چاپ رسیدند. از نمونههای اولیهی این کتابها میتوان به کتاب کشتی ارواح نوشته فردریک ماریاک (۱۸۳۹) اشاره کرد. کتابی که براساس افسانه مرد آلمانی پرنده نوشته شده بود.
اما از طرفی دیگر، رشد و صنعتی شدن جوامع در این دوران بهتدریج چهره شهرها را هم دگرگون کرد و نوعی پیچیدگی و چندلایهگی را بر روابط اجتماعی شهری حاکم ساخت. این پیچیدگی باعث شد که توجه نویسندگان به امکانات مختلف ایجاد جرم در دل جامعه شهری جلب شود. «توماس پرسکت پرست» اولین نویسندهای بود که با الهام از سوینی تاد، قاتل فرانسوی قرن چهاردهم، کتابی با همین عنوان را به رشته تحریر درآورد. بعد از کتاب پرست، کتابهای بسیار زیادی با مضامین جنایی نوشته شدند؛ کتابهایی که منبع الهامشان، داستانهای وحشتآور صفحهی حوادث روزنامههای آن زمان بود. در این بین نویسندگان مشهوری نظیر چارلز دیکنز نیز به این جریان روی خوش نشان دادند. شاید بتوان گفت که اولین کارآگاه در ادبیات انگلیسی به وسیله چارلز دیکنز خلق شد. کاراگاه باکت در رمان خانه قانونزده (۱۸۵۳). البته قبل از نگارش این رمان، دیکنز جوان با نوشتن داستانهایی نظیر سرود کریسمس (۱۸۴۳) علاقهی خودش را به مضامینی از این دست نشان داده بود. ویکی کالینز یکی دیگر از نویسندگان موفق این گونهی ادبی به شمار میآید. کالینز که با چارلز دیکنز دوستی بسیار نزدیکی داشت، یکی از پیشروان سبک گوتیک احساساتگرا محسوب میشود. هنری جیمز در تفسیر داستانهای کالینز مینویسد:
«چیزی که از هر رازی رازآلودتر است. رازهایی که درپشت درهای خانههای خودمان پنهان هستند.»
«زن در سفیدی» یکی از مهمترین آثار ویکی کالینز به شمار میآید. کتابی حادثهای که از اتمسفر و تعلیقی درخشان بهره میبرد و در سال ۱۸۶۰ به چاپ رسید.
در همان دوران، جی شریدان ایرلندی نیز با چاپ مجموعهای از داستانهای رازآلود و وحشتزا، تأثیری مهم وغیرقابل انکار بر جریان ادبیات وحشت بر جای گذاشت. رمان عمو سیلاس (۱۸۶۴) و کارمیلا (۱۸۷۱) از مهمترین رمانهای کلاسیک این گونهی ادبی به حساب میآیند؛ رمانهایی که در عالم سینما نیز بسیار مشهور شدند و تاکنون بارها مورد اقتباس سینمایی قرار گرفتهاند.
اواخر قرن نوزدهم، اوج شکوفایی ادبیات وحشت
ادبیات وحشت در اواخر قرن نوزدهم به یکی از مهمترین گونههای ادبی آن دوران تبدیل شد. گونهای که بسیاری از نویسندگان مشهور و شاخص نیز نسبت به آن تمایل نشان دادند. پیروان ادگار آلن پو در فرانسه با خلق رمانهایی با مضامین سیاه و مرگاندیش، به احساسات گرایی روبه زوال سمبولیستها جان دوبارهای بخشیدند. این آثار اما بیشتر تداعیکننده داستانهای آلن پو به حساب میآمدند؛ آثاری نظیر کنتس سنگدل (۱۸۸۳) نوشتهی «والری دو ایزل آدام» و یا رمان شیطانمحور «جی. کی هیوزمن» با نام La-Bas (۱۸۹۱)
هیوزمن نویسندهای است که تأثیر بسیار زیادی بر شکلگیری کتاب «تصویر دوریانگری»، نوشتهی اسکار وایلد داشته است (۱۸۹۰). کتابی که تصویری مدرن از پیمان دکتر فاستوس را به نمایش میگذارد. چهار سال پیش از انتشار این کتاب، «رابرت لوئیز استیونسن» نیز مشهورترین اثرش را با نام «وضعیت عجیب دکتر جیکل و آقای هاید» به چاپ میرساند. داستانی که نگاهی خیرهکننده به چندلایهگی شخصیت انسان دارد.
دراکولای برام استوکر نیز یکی از مهمترین آثاری است که در اواخر قرن نوزدهم و در سال ۱۸۹۷ به چاپ رسید. شرلوک هلمز، کاراگاه نابغه آرتور کونان دویل هم در همان سالها خلق شد؛ شخصیتی که تواناییهای عجیب و شگفتانگیزی در حل معماهای جنایی پیچیده و غریب داشت. نکتهی جالب اینجاست که در فاصلهی بین آگوست سال ۱۸۸۸ تا جولای سال ۱۸۸۹ پدیدهای در انگلستان پا به عرصهی عالم جنایت گذاشت که به جک سلاخ Jack the Ripper معروف شد. قاتل زنجیرهای خیابانهای لندن که تا به امروز هم ناشناخته مانده است. جک قاتل را باید معمای حلنشدهی کاراگاهانی نظیر شرلوک هلمز دانست؛ معمایی که حتی هلمز نابغه نیز نتوانست آن را بگشاید.
در مورد زندگی احتمالی این قاتل زنجیرهای ناشناخته، رمانهای بسیاری تا کنون نوشته شده است. اما شاید بهترین آنها رمان «داستان مستأجر» نوشتهی بلوک لوندیس باشد. این رمان در سال ۱۹۲۶ به وسیله آلفرد هیچکاک به فیلم تبدیل شد.
اچ. جی ولز نیز از جمله نویسندگان نامآوری بود که با نوشتن کتاب جزیره دکتر مورو در سال ۱۸۹۶ اینگونهی ادبی را در کارنامهاش تجربه کرد.
داستان وحشت ایرانی
در ادبیات داستانی ایران، نمونههای چندانی در اینگونهی ادبی به چشم نمیخورد. «گجسته دژ» نوشته صادق هدایت را شاید بتوان نخستین تجربهی آگاهانه یک نویسنده ایرانی در جهت نزدیکی به ادبیات وحشت به شمار آورد. گجسته دژ با بهرهگیری از مشخصات ادبیات وحشت کلاسیک اروپایی، در خلق فضای رازآمیز و مخوف مورد نیاز این قبیل داستانها موفق بوده است. استفاده از دژی مخوف و ویران، فضای وهمآور و پیشگوییهای محتوم و کهن در داستان گجسته دژ نشاندهندهی احاطهی صادق هدایت بر نمونههای اروپایی این نوع داستانهاست:
«این کوشک ویران را مردم ده گجسته دژ مینامیدند و آن را بدشگون میدانستند. اما کسی نمیدانست بهوسیلهی چه افسونی بهجای آن همه شکوه پیشین، یک مرد لاغر پیر دارای چشمهای درخشان، در باروی چپ این قصر منزل گزیده بود. این مرد را خشتون مینامیدند و از برج خارج نمیشد مگر غروب آفتاب. وقتی که دهکده پائین قصر غرق در تاریکی میشد، آن وقت خشتون خودش را در لبادهی سیاهی میپیچید. از باوری چپ قصر بیرون میآمد و روی تپهای که مشرف به قصر بود آهسته گردش میکرد و یا چوب خشک جمع مینمود.»
البته باید توجه داشت که داستان گجسته دژ در اوائل دهه ۱۹۳۰ میلادی به چاپ رسیده است. یعنی حدود ۳۰ سال پس از سپری شدن دوره اوج این گونهی داستانی در ادبیات اروپا. به عبارت دیگر ورود این گونهی ادبی به جریان داستاننویسی ایران با تأخیری حدوداً ۳۰ ساله صورت پذیرفته است.
بعد از داستان گجسته دژ، نمونههای بسیار محدود دیگری نیز در این گونهی ادبی نوشته شدند اما شاید مهمترین آنها، داستان معصوم اول نوشتهی هوشنگ گلشیری باشد؛ داستانی که با فاصله گرفتن از مشخصات کلاسیک این گونه داستاننویسی، به نوعی امکانات این نوع داستانها را در دل نوشتار ایرانی گسترش داده است.