ری ‌را عباسی

از ما

ری‌را عباسی: ماهی کوهستان

هر شب شب می‌شد وُ ماه می‌آمد وُ می‌رفت. هر روز روز می‌شد وُ خورشید می‌آمد وُ می‌رفت. آدم‌ها اغلب سایه‌های کمرنگ، کوتاه یا بلند داشتند و پشت پرده‌ها سایه‌وار زیر نور خورشید در رفت وُ آمد بودند. شهر سوت و کور، درخت‌ها به زردی گرفتار شده بودند. گنجشک‌ها که تا همین چند روز پیش لای برگ‌ها خودشان را پنهان می‌کردند و آواز می‌خواندند، یکباره از بی‌برگی بی‌پناه شدند و صدای‌شان دیگر به گوش نمی‌رسید.

ادامه مطلب »
بانگ - نوا

بانگ‌نما – ری‌را عباسی: اعتراف کن

تمام دختران خودکشی کرده‌اند/تمام مادران اعتراف کرده‌اند/تمام پیراهن‌ها به دروغ سیاه شده‌اند/تمام اشکها شادی در خون است/ما تمام قد دروغگویان تاریخیم /ما مادر زاده نشدیم /مهسا نیکا سارینا حدیث مینو هَدیه حنانه هاجر غزاله

ادامه مطلب »