امیرعطا جولایی

از ما

امیرعطا جولائی: کوچه‌ی گم

دود نمی‌گذاشت برود جلوتر. تیر ناکارش کرده بود. شانه‌ی راست را از زور درد با دو دست سفت چسبیده بود. آن روز کسی حکم تیر صادر نکرده بود. او تنها زخمیِ بداقبالِ خیلِ معترضان بود.

ادامه مطلب »
از ما

امیرعطا جولایی: بدان زمانه ندیدی که این‌چنینان بود – یادنامه‌ی دکتر محمود زندمقدم

خویشکاری او از روزی که گذارش برای گزارشی افتاد به بلوچستان، شد دالان‌داری فرهنگ ایرانی. عزم نوشتار که می‌کرد، جهان چنانش تنگ می‌شد که نمی‌توانست ننویسد؛ گو با دست لرزان و حافظه‌ی گریزپا.

ادامه مطلب »
چه خبر؟

امیرعطا جولایی: آتشفشان، دو سه روز قبل

ورودی یک محوطه‌ی گردشگری تاریخی/ میکروفون با دانشمند است که تمجمج می‌کند و پیداست سخت خسته شده و با اهن‌اهن، مسیر سربالایی را طی می‌کند/ باد سردی که او را به خود می‌دارد/ صدای چیلیک چیلیک پیاپی دوربین دانشمند/ صداهای درهم گفت‌وگوها و خنده‌ها در پس‌زمینه، از دم نامفهوم.

ادامه مطلب »