اکبر سردوزامی: این کشتیِ شکسته به ساحل
بازیگرها روی صحنه در هم میلولند؛ هر کدام برای خود راه میرود؛ انگار در یک کوچهی شلوغ؛ کسی با کسی نیست؛ بعضی ترانهای را که پخش میشود زمزمه میکنند، بعضی فقط راه میروند.
بازیگرها روی صحنه در هم میلولند؛ هر کدام برای خود راه میرود؛ انگار در یک کوچهی شلوغ؛ کسی با کسی نیست؛ بعضی ترانهای را که پخش میشود زمزمه میکنند، بعضی فقط راه میروند.
نمایشنامهی “بهار هر سال…” نوشته محسن یلفانی روایت ماجراهایی است که پیش و پس از انقلاب ۵۷ بر کریم بهزادی و فرزندانش رفته است. دقیق تر، روایت زندگی کریم بهزادی، پسران، دختر، عروس و نوهاش است در این دو دورۀ زمانی.
هنوز نمیفهمم این جوون چرا این جور تلف شد؟ داشت زندگیشو میکرد. کاری هم به کارش نداشتن. سر شغلش بود. کتابهاش چاپ میشد، خانمش، اون دختر معصومش… دلیلی نداشت این جور تلف بشه.
ورودی یک محوطهی گردشگری تاریخی/ میکروفون با دانشمند است که تمجمج میکند و پیداست سخت خسته شده و با اهناهن، مسیر سربالایی را طی میکند/ باد سردی که او را به خود میدارد/ صدای چیلیک چیلیک پیاپی دوربین دانشمند/ صداهای درهم گفتوگوها و خندهها در پسزمینه، از دم نامفهوم.
محسن یلفانی در سالگرد درگذشت سعید سلطانپور: در این نوشته من فقط به سه نمایشی میپردازم که سلطانپور در فاصلهی سالهای ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۱ اجرا کرد و میکوشم تا از طریق آنچه در خاطرم مانده ویژگیهای کارگردانی او را نشان دهم.
«بانگ» یک رسانه ادبی و کاملاً خودبنیاد است که در خارج از ایران و به دور از سانسور و خودسانسوری بر مبنای تجربهها و امکانات مشترک شخصی شکل گرفته و با کوشش شهریار مندنیپور و حسین نوشآذر اداره میشود.