بهمن ۹, ۱۴۰۱

از ما

ری‌را عباسی: ماهی کوهستان

هر شب شب می‌شد وُ ماه می‌آمد وُ می‌رفت. هر روز روز می‌شد وُ خورشید می‌آمد وُ می‌رفت. آدم‌ها اغلب سایه‌های کمرنگ، کوتاه یا بلند داشتند و پشت پرده‌ها سایه‌وار زیر نور خورشید در رفت وُ آمد بودند. شهر سوت و کور، درخت‌ها به زردی گرفتار شده بودند. گنجشک‌ها که تا همین چند روز پیش لای برگ‌ها خودشان را پنهان می‌کردند و آواز می‌خواندند، یکباره از بی‌برگی بی‌پناه شدند و صدای‌شان دیگر به گوش نمی‌رسید.

ادامه مطلب »
رویدادهای فرهنگی و هنری

آنقدر شور بود که خان هم فهمید: مصطفی مستور نویسنده داستان‌های فلسفی، عشقی به خاطر سانسور با وزارت ارشاد اسلامی قهر کرد

مصطفی مستور، نویسنده‌ای با داستان‌‌های شبه‌فلسفی، شبه‌عرفانی (روی ماه خداوند را ببوس) و داستان‌های عام‌پسند عاشقانه (عشق و چیزهای دیگر، چشمه) که تاکنون بی‌هیچ مشکلی کتاب‌هایش را در ایران، زیر سقف سانسور منتشر می‌کرد، نامه‌ای به محمد مهدی اسماعیلی، وزیر ارشاد اسلامی دولت سرکوبگر نوشته و از ساز و کار اداره بی‌در و پیگر سانسور گلایه کرده است

ادامه مطلب »
از ما

منصور کوشان: شاهد دهان خاموش (رمان)، بخش شانزدهم

صحاف که صندلی چرخدارم را بیرون آورد، باغبان از او خواست اجازه بدهد خودش من را روی آن بنشاند. آرام و با احتیاط رویم خم شد. دست‌هایم را دور گردنش حلقه کردم. انگار پدربزرگ باشد. خوشحال من را در آغوشش گرفت و تا داخل خانه برد. نگفتم بگذارم روی صندلی چرخدارم. صحاف هم نگفت.

ادامه مطلب »