
ادبیات غرب
روبر پنژه: «لیبرا» به ترجمه عاطفه طاهایی – بخش چهاردهم
ده سال بعد مامان بیچارهاش که بهواسطهی مادربزرگش جزو خانوادهی دوشمن به حساب میآید و بنابراین قوم و خویشِ سخنران در برنامهی شعرخوانی همراه این خانمها بود، آنها دربارهی سخنرانی و قساوتهای بشر به طور کلی مشغول تعبیر و تفسیر بودند، بیهوا در ذهنش به یاد بچهاش افتاد که دیگر بزرگ شده بود و در پاریس زندگی میکرد.