از ما
فرخ قدسی: یکی دو نَم
از در مغازه بیرون زد. گرفته بودش سرِ دو دست. با احتیاط میرفت تا تنه نخورد. دهیازده دهنه را رد کرد. بوی کباب را بهتر شنید. ضعفی در دلش پیچید. در را با شانه باز کرد. جعبه را گذاشت کنار دستش. نشست. ماهی سفارش داد و مخلفات.