اردیبهشت ۲۰, ۱۴۰۰

از ما

محمود فلکی: مرگ دیگر کارولا

منتظر اتوبوس بود. در ایستگاه، یک میز بود و سه صندلی. زن و دختری سه-‌ چهار ساله پشت میزی چهارگوش یا گِرد، درست به یاد نمی‌آورد، در صندلی‌ها فرو رفته بودند..

ادامه مطلب »
ادبیات غرب

فرانسیسکو آیالا: گفت‌وگوی مردگان؛ مرثیه‌ای اسپانیایی- به ترجمه پویا رفویی

نه مقبره‌ای در کار است، نه طاق نصرتی، نه تاج افتخاری، نه ستونی، نه مزاری، نه سرودی. نه مفرغی، نه مرمری. پانتئونی در کار نیست. شاید سبُکایی در کار باشد، بی‌شکل چون برق‌برقِ اشک در نی‌نیِ چشمی، یا تلنگری از غرور و تحقیر در خموشی دو لب.

ادامه مطلب »