ادبیات روستایی

از دست ندهید

سمیه کاظمی حسنوند: بخت سیاهِ ماهی

رودخانه خروشان و پرآبی بود و از کنار روستا می‌گذشت. کوله پشتی‌ام را روی زمین گذاشتم. بعد دست و صورتم را توی آب شستم. آب سرد بود و مثل تیغ صورتم را می‌خراشید. دم بهار بود اما هنوز برف در حاشیه دیوارها و حصارها، به چشم می‌خورد. شکوفه‌های هلو و گیلاس تازه ترکیده بودند. آفتاب گرمی روی سر درخت‌ها، چمنزارها و ساحل سنگلاخی رودخانه می‌تابید. تفنگ، روی دوشم بود. صدایی از پشت سرم بلند شد.

ادامه مطلب »
از ما

مریم برزگر: هراز چاک

طرحی در پیش‌زمینه ساکنان یک منطقه محروم در شمال ایران که می‌خواهد فقر و رنج خاموش روستائیان را وارسی کند با تاکید بر گویش محلی.

ادامه مطلب »