ادبیات غرب
توماس مان: «مرگ»، به ترجمه رضا نجفی
آیا آن موجود دوست داشتنی و بینهایت ظریف را زیر آسمان تابستانی لیسبون به یاد میآوری؟ دوازده سال پیش بود که او، کودک را به تو سپرد و از دنیا رفت. در حالی که بازوان لاغرش به دور گردنت حلقه شده بود.