دی ۲۷, ۱۴۰۳

ادبیات غرب

دوشکا مایسینگ: «خانه شاه»، به ترجمه فروغ تمیمی

  حالا که هانس رفته و یک چشمم هم چیزی نمی‌بیند، دیگر لازم نیست که به طبقه بالا بروم. اجازه دادم که تخت خوابم را هم به طبقه پایین ببرند و دوست دارم که روی صندلی‌ام در آشپزخانه بنشینم. چون باید بتوانم بشنوم. از شنیدهایم می‌توانم بفهم که این‌جا چه خبر است. هنوز هم کار و بار می‌چرخد. صدای ریتم هتل را که زنده است در سرم می‌شنوم.

ادامه مطلب »